هوش مصنوعی: متن حکایت پیرمردی است که از دردهای پیری مانند سردرد، ناتوانی جسمی و ذهنی، و نیاز به عصا برای حرکت شکایت می‌کند. او از طبیب می‌خواهد که برای دردهایش چاره‌ای بیاندیشد، اما طبیب پس از شنیدن شکایت‌های او به این نتیجه می‌رسد که برای درد پیری هیچ درمانی جز مرگ وجود ندارد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و مرتبط با پیری و مرگ است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، زبان و ساختار شعر ممکن است برای سنین پایین پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۹۴

طبیبی را حکایت کرد پیری
که می‌گردد سرم چون آسیایی

نه گوشی ماند فهمم را نه هوشی
نه دستی ماند جهدم را نه پایی

نه دیدن می‌توانم بی‌تأمل
نه رفتن می‌توانم بی‌عصایی

روان دردمندم را ببندیش
اگر دستت دهد تدبیر و رایی

وگر دانی که چشمم را بسازد
بساز از بهر چشمم توتیایی

ندیدم در جهان چون خاک شیراز
وزین ناسازتر آب و هوایی

گرم پای سفر بودی و رفتار
تحول کردمی زینجا به جایی

حکایت برگرفت آن پیر فرتوت
ز جور دور گیتی ماجرایی

طبیب محترم درماند عاجز
ز دستش تا به گردن در بلایی

بگفتا صبر کن بر درد پیری
که جز مرگش نمی‌بینم دوایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.