هوش مصنوعی: این متن شعری است که به پرسش‌های فلسفی درباره‌ی منشأ غم و شادی، جایگاه انسان در جهان، و رابطه‌ی او با هستی می‌پردازد. شاعر از خود و دیگران سوال می‌کند که از کجا آمده‌اند و چرا در این جهان گرفتار شده‌اند. او به مفاهیمی مانند عقل، وهم، گمان، و مرگ اشاره می‌کند و از خواننده می‌خواهد به عمق وجود خود و جهان اطرافش بیندیشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و هستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۵

من از کجا غَم و شادیِ این جهان زِ کجا
من از کجاغَمِ باران و ناودان زِ کجا

چرا به عالَمِ اصلیّ خویش وانَرَوَم؟
دل از کجا و تماشایِ خاکْدان زِ کجا

چو خَر ندارم و خَربَنده نیستم ای جان
من از کجا غَمِ پالان و کودْبان زِ کجا

هزارساله گُذشتی زِ عقل و وَهْم و گُمان
تو از کجا و فُشاراتِ بَدگُمان زِ کجا

تو مُرغِ چارپَری تا بر آسْمان پَرّی
تو از کجا و رَهِ بام و نَردْبان زِ کجا

کسی تو را و تو کَس را به بُز نمی‌گیری
تو از کجا و هیاهایِ هر شَبان زِ کجا

هزار نَعْره زِ بالایِ آسْمان آمد
تو تَن زَنیّ و نَجویی که این فَغان زِ کجا؟

چو آدمی به یکی مار شُد بُرون زِ بهشت
میان کَزْدُم و مارانْ تو را اَمان زِ کجا؟

دِلا دِلا به سَرِرشته شو مَثَل بِشِنو
که آسْمان زِ کجایَست و ریسْمان زِ کجا

شرابِ خام بیار و به پُختگان دَردِهْ
من از کجا غَمِ هر خام قَلْتَبان زِ کجا

شرابخانه دَرآ و دَر از درون دَربَند
تو از کجا و بَد و نیکِ مردمان زِ کجا

طَمَع مَدار که عُمرِ تو را کَران باشد
صِفاتِ حَقّی و حَق را حَد و کَران زِ کجا

اَجَل قَفَص شِکَنَد مُرغ را نیازارَد
اَجَل کجا و پَرِ مُرغِ جاودان زِ کجا

خَموش باش که گفتی بَسیّ و کَس نَشِنید
که این دُهُل زِ چه بام است و این بیان زِ کجا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.