هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از دشمنی بیدوست و تنها سخن میگوید. او با طنز به جهان کهن میپردازد و اشاره میکند که رنگ او با زمانه سازگار نیست. روزگار به او گلی داد که زود پژمرد و آسمان از اسراف در نعمت به او انتقاد کرد. در پایان، شاعر اشاره میکند که زمان ریشهکن کردن او فرا رسیده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم فلسفی و انتقادی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است نیاز به تجربه و دانش بیشتری برای فهم کامل داشته باشد.
شمارهٔ ۹۴ - لطیفه
صاحبا ماجرای دشمن تو
که کسش در جهان ندارد دوست
گفتهام در سه بیت چار لطیف
زان چنانها که خاطرم را خوست
طنز میکرد با جهان کهن
در جهان گفتیی که تازه و نوست
رنگ او با زمانه درنگرفت
رونق رنگ با قیاس رکوست
روزگارش گلی شکفت و برو
همچو بر باقلی کفن شد پوست
آسمان در تنعمش چو بدید
گفت اسراف بیش از این نه نکوست
همچو ریواج پروریده شدست
وقت از بیخ برکشیدن اوست
که کسش در جهان ندارد دوست
گفتهام در سه بیت چار لطیف
زان چنانها که خاطرم را خوست
طنز میکرد با جهان کهن
در جهان گفتیی که تازه و نوست
رنگ او با زمانه درنگرفت
رونق رنگ با قیاس رکوست
روزگارش گلی شکفت و برو
همچو بر باقلی کفن شد پوست
آسمان در تنعمش چو بدید
گفت اسراف بیش از این نه نکوست
همچو ریواج پروریده شدست
وقت از بیخ برکشیدن اوست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳ - در موعظه و شکایت دهر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵ - در طلب شراب و گوشت و مزه به طریق لغز گفته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.