هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی خود به معشوق (که می‌تواند نمادی از خدا یا عشق الهی باشد) سخن می‌گوید. شاعر خود را نیازمند و ناتوان می‌داند و معشوق را منبع تمام خوبی‌ها، شفا و نجات خود می‌خواند. او از حالات مختلفی مانند فقر، خواب، خستگی و بیماری سخن می‌گوید و معشوق را مرهم و نجات‌دهنده‌ی این حالات می‌داند. در ادامه، شاعر به گفت‌وگویی خیالی با عشق می‌پردازد و از اسرار و رموز عشق سخن می‌گوید. او تأکید می‌کند که بدون معشوق، همه چیز بی‌معنا و ناقص است و تنها با حضور اوست که زندگی معنای واقعی پیدا می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فقر، بیماری و مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالانی که با ادبیات عرفانی آشنا هستند، مناسب است.

غزل شمارهٔ ۲۳۷

یارِ ما دِلْدارِ ما، عالَمِ اسرارِ ما
یوسُفِ دیدارِ ما، رونَقِ بازارِ ما

بر دَمِ امسالِ ما، عاشق آمد پارِ ما
مُفْلِسانیم و تویی، گنجِ ما دینارِ ما

کاهِلانیم و تویی، حَجِّ ما پیکارِ ما
خُفتِگانیم و تویی، دولَتِ بیدارِ ما

خستگانیم و تویی، مَرهَمِ بیمارِ ما
ما خَرابیم و تویی، از کَرَم مِعْمار ما

دوش گفتم عشق را ای شَهِ عَیّارِ ما
سَر مَکَش مُنْکِر مَشو، بُرده‌یی دَستارِ ما

پس جوابم داد او کَزْ تو است این کارِ ما
هر چه گویی وادَهَد چون صَدا، کَهْسارِ ما

گفتَمَش خود ما کُهیم این صَدا گُفتارِ ما
زان که کُه را اختیار نَبْوَد ای مُختارِ ما

گفت بِشْنو اوَّلا، شَمّه‌یی زَ اسْرارِ ما
هر سُتوری لاغَری، کِی کَشانَد بارِ ما؟

گفتَمَش از ما بِبَر، زَحْمتِ اَخْبارِ ما
بُلبُلی، مَستی بِکُن، هم زِ بوتیمارِ ما

هستیِ تو فَخْرِ ما هستیِ ما عارِ ما
احمد و صِدّیق بین، در دلِ چون غارِ ما

می‌نَنوشَد هر میی، مست دُردی خوارِ ما
خور زِ دَست شَهْ خورَد، مُرغِ خوشْ مِنْقارِ ما

چون بِخُسپَد در لَحَد، قالَبِ مُردارِ ما
رَسته گردد زین قَفَص، طوطیِ طَیّارِ ما

خود شِناسَد جایِ خود، مُرغ زیرکسارِ ما
بَعدِ ما پیدا کُنی، در زمینْ آثارِ ما

گَر به بُستان بی‌توایم، خار شُد گُلْزارِ ما
وَرْ به زندان با توایم، گُل بِرویَد خارِ ما

گَر در آتش با توایم، نور گردد نارِ ما
وَرْ به جَنَّت بی‌توایم، نار شُد اَنْوارِ ما

از تو شُد بازِ سپید، زاغِ ما و سارِ ما
بس کُن و دیگر مگو، کین بُوَد گُفتارِ ما
وزن: فاعلاتن فاعلن فاعلاتن فاعلن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.