۲۹۹ بار خوانده شده
ای فلک با کمال تو ناقص
وی جهان بینوال تو درویش
گم کند راه مصلحت تقدیر
گرنه تدبیر تو بود در پیش
همچو معنی که در بیان باشد
در جهانی و از جهانی بیش
دوش دور از تو ای مدبر عقل
نه به تدبیر عقل دوراندیش
جمع ضدین کرده در زنبور
لطفت از نوش انتقام از نیش
پیشت از گونه گونه بینفسی
که نگون باد نفس کافرکیش
کردهام آنکه یاد آن امروز
میکند جانم از خجالت ریش
هیچ دانی که روی عذری هست
تا بخواهم زنابکاری خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وی جهان بینوال تو درویش
گم کند راه مصلحت تقدیر
گرنه تدبیر تو بود در پیش
همچو معنی که در بیان باشد
در جهانی و از جهانی بیش
دوش دور از تو ای مدبر عقل
نه به تدبیر عقل دوراندیش
جمع ضدین کرده در زنبور
لطفت از نوش انتقام از نیش
پیشت از گونه گونه بینفسی
که نگون باد نفس کافرکیش
کردهام آنکه یاد آن امروز
میکند جانم از خجالت ریش
هیچ دانی که روی عذری هست
تا بخواهم زنابکاری خویش
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۴ - در مذمت شعرا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.