۵۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۱

پیش تَرآ، پیش تَر، ای بوالْوَفا
از من و ما بُگْذر و زوتَر بیا

پیش ترآ، دَرگُذر از ما و من
پیش تَرآ، تا نه تو باشی نه ما

کِبْر و تکَبُّر بِگُذار و بگیر
در عِوَضِ کِبْر، چُنین کِبْریا

گفت اَلَست و تو بِگُفتی بلی
شُکرِ بلی چیست؟ کَشیدن بَلا

سِرِّ بلی چیست که یعنی مَنَم
حَلقه زَنِ دَرگَهِ فقر و فَنا

هم بُرو از جا و هم از جا مَرو
جا زِ کجا، حَضرتِ بی‌جا کجا؟

پاک شو از خویش و همه خاک شو
تا که زِ خاکِ تو برویَد گیا

وَرْ چو گیا خُشک شوی، خوش بِسوز
تا که زِ سوزِ تو فُروزَد ضیا

وَرْ شوی از سوز چو خاکستری
باشد خاکسترِ تو کیمیا

بِنْگَر در غَیب چه سان کیمیاست
کو زِ کَفِ خاک بسازد تو را

از کَفِ دریا بِنِگارَد زمین
دودِ سِیَه را بِنِگارَد سَما

لُقمه نان را مَدَدِ جان کُند
بادِ نَفَس را دهد این عِلْم‌ها

پیشِ چُنین کار و کیا جان بِدِه
فقر به جان دانَد جود و سَخا

جانِ پُر از عِلَّت او را دَهی
جانْ بِسِتانی خوش و بی‌مُنتَها

بس کُنم این گفتن و خامُش کُنم
در خَمُشی بِهْ سُخنِ جانْ فَزا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.