۴۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۰

هین که مَنَم بر دَر، دَر بَرگُشا
بستنِ دَر نیست نشانِ رضا

در دلِ هر ذَرّه تو را دَرگَهی ست
تا نگُشاییْ بُوَد آن در خَفا

فالِقِ اصْباحی و رَبُّ اَلْفَلَق
باز کُنی صد دَر و گویی دَرآ

نی که مَنَم بر دَر، بلکه تویی
راه بِدِه، دَر بِگُشا خویش را

آمد کبریت بَرِ آتشی
گفت بُرون آ بَرِ من، دِلْبَرا

صورتِ مَنْ صورتِ تو نیست لیک
جُمله تواَم صورتِ من چون غِطا

صورت و معنی تو شَوَم چون رَسی
مَحو شود صورتِ من در لِقا

آتش گُفتَش که بُرون آمدم
از خودِ خود روی بِپوشَم چرا؟

هین بِسِتان از منْ تبلیغ کُن
بر همه اَصْحاب و همه اَقْرَبا

کوه اگر هست، چو کاهش بِکَش
داده اَمَت من صِفَتِ کَهْرُبا

کاه رُبایِ من کُهْ می‌کَشَد
نَزْ عَدَم آوردم کوهِ حِرا؟

در دلِ تو جُمله مَنَم سَر به سَر
سویِ دلِ خویش بیا، مَرحَبا

دِلْبَرم و دل بَرَم ایرا که هست
جوهرِ دل زاده زِ دریایِ ما

نقل کُنم وَرْ نکُنم سایه را
سایه من کِی بُود از من جُدا؟

لیک زِ جایَش بِبَرَم تا شود
وَصْلَتِ او ظاهرْ وقتِ جَلا

تا که بِدانَد که او فَرعِ ماست
تا که جُدا گردد او از عَدا

رو بَرِ ساقیّ و شِنو باقی اَش
تات بگوید به زبانِ بَقا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.