هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از رابطهی عاشق و معشوق و وحدت وجود سخن میگوید. شاعر خود را بر درگاه معشوق میبیند و از او میخواهد که در را بگشاید و راه را برای وصال هموار کند. در این شعر، مفاهیمی مانند عشق، وحدت، فنا و بقا، و رابطهی انسان با خداوند به زیبایی بیان شدهاند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. بنابراین، برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است.
غزل شمارهٔ ۲۵۰
هین که مَنَم بر دَر، دَر بَرگُشا
بستنِ دَر نیست نشانِ رضا
در دلِ هر ذَرّه تو را دَرگَهی ست
تا نگُشاییْ بُوَد آن در خَفا
فالِقِ اصْباحی و رَبُّ اَلْفَلَق
باز کُنی صد دَر و گویی دَرآ
نی که مَنَم بر دَر، بلکه تویی
راه بِدِه، دَر بِگُشا خویش را
آمد کبریت بَرِ آتشی
گفت بُرون آ بَرِ من، دِلْبَرا
صورتِ مَنْ صورتِ تو نیست لیک
جُمله تواَم صورتِ من چون غِطا
صورت و معنی تو شَوَم چون رَسی
مَحو شود صورتِ من در لِقا
آتش گُفتَش که بُرون آمدم
از خودِ خود روی بِپوشَم چرا؟
هین بِسِتان از منْ تبلیغ کُن
بر همه اَصْحاب و همه اَقْرَبا
کوه اگر هست، چو کاهش بِکَش
داده اَمَت من صِفَتِ کَهْرُبا
کاه رُبایِ من کُهْ میکَشَد
نَزْ عَدَم آوردم کوهِ حِرا؟
در دلِ تو جُمله مَنَم سَر به سَر
سویِ دلِ خویش بیا، مَرحَبا
دِلْبَرم و دل بَرَم ایرا که هست
جوهرِ دل زاده زِ دریایِ ما
نقل کُنم وَرْ نکُنم سایه را
سایه من کِی بُود از من جُدا؟
لیک زِ جایَش بِبَرَم تا شود
وَصْلَتِ او ظاهرْ وقتِ جَلا
تا که بِدانَد که او فَرعِ ماست
تا که جُدا گردد او از عَدا
رو بَرِ ساقیّ و شِنو باقی اَش
تات بگوید به زبانِ بَقا
بستنِ دَر نیست نشانِ رضا
در دلِ هر ذَرّه تو را دَرگَهی ست
تا نگُشاییْ بُوَد آن در خَفا
فالِقِ اصْباحی و رَبُّ اَلْفَلَق
باز کُنی صد دَر و گویی دَرآ
نی که مَنَم بر دَر، بلکه تویی
راه بِدِه، دَر بِگُشا خویش را
آمد کبریت بَرِ آتشی
گفت بُرون آ بَرِ من، دِلْبَرا
صورتِ مَنْ صورتِ تو نیست لیک
جُمله تواَم صورتِ من چون غِطا
صورت و معنی تو شَوَم چون رَسی
مَحو شود صورتِ من در لِقا
آتش گُفتَش که بُرون آمدم
از خودِ خود روی بِپوشَم چرا؟
هین بِسِتان از منْ تبلیغ کُن
بر همه اَصْحاب و همه اَقْرَبا
کوه اگر هست، چو کاهش بِکَش
داده اَمَت من صِفَتِ کَهْرُبا
کاه رُبایِ من کُهْ میکَشَد
نَزْ عَدَم آوردم کوهِ حِرا؟
در دلِ تو جُمله مَنَم سَر به سَر
سویِ دلِ خویش بیا، مَرحَبا
دِلْبَرم و دل بَرَم ایرا که هست
جوهرِ دل زاده زِ دریایِ ما
نقل کُنم وَرْ نکُنم سایه را
سایه من کِی بُود از من جُدا؟
لیک زِ جایَش بِبَرَم تا شود
وَصْلَتِ او ظاهرْ وقتِ جَلا
تا که بِدانَد که او فَرعِ ماست
تا که جُدا گردد او از عَدا
رو بَرِ ساقیّ و شِنو باقی اَش
تات بگوید به زبانِ بَقا
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.