هوش مصنوعی: شاعر از دوستی‌ای می‌گوید که مانند دامن گشوده شده و سپس رها شده است. او از این که دوستش در روز جدایی حضور ندارد، ابراز ناراحتی می‌کند و از وضعیت خود می‌پرسد که اگر این‌گونه بماند، چه خواهد شد. در نهایت، او از این که دلش دیگر ماتمی برای جان ندارد، می‌پرسد که چه چیزی باقی مانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غمگین است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، بیان احساسات پیچیده و ناامیدی در متن، مناسب مخاطبانی است که از بلوغ عاطفی بیشتری برخوردارند.

رباعی شمارهٔ ۱۵۷

خوی تو ز دوستی چو دامن بفشاند
ننشست که تا به روز هجرم ننشاند

گویی که اگر چنین بمانی چه کنم
دل ماتم جان نداشت دیگر چه بماند
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب: رباعی
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رباعی شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:رباعی شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.