۷۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۲

در هوایَت بی‌قَرارم روز و شب
سَر زِ پایَت بَرندارم روز و شب

روز و شب را هَمچو خود مَجنون کُنم
روز و شب را کِی گُذارم روز و شب

جان و دل از عاشقان می‌خواستند
جان و دل را می‌سِپارم روز و شب

تا نیابم آن چه در مَغزِ من است
یک زمانی سَر نَخارم روز و شب

تا که عشقَت مُطربی آغاز کرد
گاه چَنْگَم، گاه تارم روز و شب

می‌زَنی تو زَخْمه و بَر می‌رَوَد
تا به گَردونْ زیر و زارم روز و شب

ساقی‌یی کردی بَشَر را چِلْ صَبوح
زان خَمیر اَنْدَر خُمارم روز و شب

ای مِهارِ عاشقانْ در دستِ تو
در میانِ این قَطارم روز و شب

می‌کَشَم مَستانه بارت بی‌خَبَر
همچو اُشْتُر زیرِ بارم روز و شب

تا بِنَگْشایی به قَنْدت روزه‌ام
تا قیامَت روزه دارم روز و شب

چون زِ خوانِ فَضلْ روزه بِشْکَنَم
عید باشد روزگارم روز و شب

جانِ روز و جانِ شبْ ای جانِ تو
اِنْتِظارم، اِنْتِظارم روز و شب

تا به سالی نیستم موقوفِ عید
با مَهِ تو عیدوارم روز و شب

زان شبی که وَعده کردی روزِ وَصل
روز و شب را می‌شُمارم روز و شب

بس که کِشتِ مِهرِ جانم تشنه است
زَ ابْرِ دیده اشک بارم روز و شب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.