۴۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۵

می‌دان که زَمانه نَقْشِ سوداست
بیرون زِ زَمانه صورتِ ماست

زیرا قَفَصی‌ست این زَمانه
بیرون همه کوهِ قاف و عَنْقاست

جویی‌ست جهان و ما بُرونیم
بر جویْ فُتاده سایه ماست

این جا سِرِ نکته ای‌ست مُشکل
این جا نَبُوَد، وَلیکِن این جاست

جُز در رُخِ جان مَخَنْد ای دل
بی او همه خنده گِریه اَفْزاست

آن دل نَبُوَد که باشد او تَنگ
زان روی که دلْ فَراخْ پَهناست

دلْ غَم نَخورَد غذاشْ غَم نیست
طوطی‌ست دل و عَجَب شِکَرخاست

مانندِ درخت، سَر قَدَم ساز
زیرا که رَهِ تو زیر و بالاست

شاخ اَر چه نَظَر به بیخ دارد؟
کان قوَّتِ مَغزِ او هم از پاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.