هوش مصنوعی: این متن بیانگر عشق و وابستگی عمیق شاعر به معشوق و دین اوست. شاعر از گم شدن در عشق و نیستی در هستی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که تمام جهان در برابر عشق معشوق برایش بی‌ارزش است. او شمس تبریزی را به عنوان فخر اولیا و یاسین خود می‌ستاید.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۰

گُم شدن در گُم شدنْ دینِ من است
نیستی در هستْ آیینِ من است

تا پیاده می‌رَوَم در کویِ دوست
سَبْز خِنْگِ چَرخْ در زینِ من است

چون به یک دَمْ صد جهان واپَس کُنم
بِنْگَرَم گامِ نَخُستینِ من است

من چرا گِردِ جهان گردم چو دوست
در میانِ جانِ شیرینِ من است؟

شَمسِ تبریزی که فَخْرِ اولیاست
سینِ دَندان‌هاشْ یاسینِ من است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.