هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و فراق سخن میگوید. او از روزهای خوشی که با معشوق گذرانده یاد میکند و از ترس جدایی و دوری ابراز نگرانی میکند. شاعر به یاد خاطرات شبهای عاشقانه میافتد و از آتش فراق و درد دوری شکایت میکند. او همچنین به یاد جفاهای معشوق میافتد و از این که معشوق راز او را پنهان کرده، اظهار ناراحتی میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا و فراق نیاز به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی بیشتری دارند.
غزل شمارهٔ ۴۳۹
بُگْذشت روز با تو جانا به صد سَعادت
اَفْغان که گشت بیگَهْ تَرسَم زِ خیربادَت
گویی مرا شَبَت خوش خوش کِی بُدَست آتش؟
آتش بُوَد فِراقَت حَقّا وَزان زِیادَت
عاشق به شب بِمُردیْ وَاللّهْ که جان نَبُردی
اِلّا خیالِ خوبَت شب میکُند عِیادَت
در گوشِ من بِگُفتی چیزی زِ سِرِّ جُفتی
مُنْکِر مَشو مگو کِی؟ دانم که هست یادَت
رازِ تو را بِخوردم شب را گُواه کردم
شب از سیاه کاری پنهان کُند عبادَت
اَفْغان که گشت بیگَهْ تَرسَم زِ خیربادَت
گویی مرا شَبَت خوش خوش کِی بُدَست آتش؟
آتش بُوَد فِراقَت حَقّا وَزان زِیادَت
عاشق به شب بِمُردیْ وَاللّهْ که جان نَبُردی
اِلّا خیالِ خوبَت شب میکُند عِیادَت
در گوشِ من بِگُفتی چیزی زِ سِرِّ جُفتی
مُنْکِر مَشو مگو کِی؟ دانم که هست یادَت
رازِ تو را بِخوردم شب را گُواه کردم
شب از سیاه کاری پنهان کُند عبادَت
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.