هوش مصنوعی: این متن بیانگر عشق و وفاداری بی‌حد و حصر به معشوق است. شاعر در این اشعار اعلام می‌کند که هیچ چیز جز معشوق در دلش جای ندارد و تمام وجودش فدای اوست. او از هر چیزی که به معشوق مربوط نباشد، بیزار است و تنها رضایت معشوق را می‌طلبد. شاعر همچنین تأکید می‌کند که هیچ قدرتی جز قضای معشوق وجود ندارد و تمام وجودش در گرو عشق به اوست.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۴۸۰

به حَقِّ آن کِه دَرین دلْ به جُز وَلایِ تو نیست
وَلیِّ او نَشَوَم کو زِ اولیایِ تو نیست

مَباد جانَم بی‌غَم اگر فِدایِ تو نیست
مَباد چَشمَم روشن اگر سَقایِ تو نیست

وَفا مَباد امیدم اگر به غیرِ تو است
خَراب باد وجودم اگر برایِ تو نیست

کدام حُسن و جَمالی که آن نه عکسِ تو است؟
کدام شاه و امیری که او گدایِ تو نیست؟

رضا مَدِه که دِلَم کامِ دشمنان گردد
بِبین که کامِ دلِ من به جُز رِضایِ تو نیست

قَضا نَتانَم کردن دَمی که بی‌تو گُذشت
ولی چه چاره که مَقْدورْ جُز قَضایِ تو نیست؟

دلا بِباز تو جان را بَرو چه می‌لَرزی؟
بَرو مَلَرز فِدا کُن چه شُد؟ خدایِ تو نیست؟

مَلَرز بر خود تا بر تو دیگران لَرْزَند
به جانِ تو که تو را دشمنی وَرایِ تو نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.