هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و ستایش معشوق سخن می‌گوید. او معشوق را بی‌نظیر و بی‌همتا می‌داند و بیان می‌کند که هیچ چیزی در جهان ارزش معشوق را ندارد. شاعر از عشق و فداکاری خود سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ چیز بدون معشوق ارزشی ندارد. همچنین، او از جفا و ناملایمات معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که تحمل این جفاها برایش دشوار است.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۸۱

چه گوهری تو که کَس را به کَفْ بَهایِ تو نیست
جهانْ چه دارد در کَف که آن عَطایِ تو نیست؟

سِزایِ آن کِه زیَد بی‌رُخِ تو زین بَتَر است
سِزایِ بَنده مَدِه گرچه او سِزایِ تو نیست

نِثارِ خاکِ تو خواهم به هر دَمی دل و جان
که خاکْ بر سَرِ جانی که خاکِ پایِ تو نیست

مُبارک است هوایِ تو بر همه مُرغان
چه نامُبارک مُرغی که در هوایِ تو نیست

میانِ موجِ حوادث هر آن کِه اِسْتاده‌ست
به آشنا نَرَهَد چون که آشنایِ تو نیست

بَقا ندارد عالَم وَگَر بَقا دارد
فَناشْ گیر چو او مَحرَمِ بَقایِ تو نیست

چه فَرُّخ است رُخی کو شَهیت را مات است
چه خوش‌لِقا بُوَد آن کَس که بی‌لِقایِ تو نیست

زِ زَخمِ تو نَگُریزم که سختْ خام بُوَد
دلی که سوختهٔ آتشِ بَلایِ تو نیست

دلی که نیست نَشُد رویْ در مکان دارد
زِ لامَکانْش بِرانی که رو که جایِ تو نیست

کَرانه نیست ثَنا و ثَناگَرانِ تو را
کدامْ ذَرّه که سَرگَشتهٔ ثَنایِ تو نیست؟

نَظیرِ آن که نظامی به نَظْم می‌گوید
جَفا مَکُن که مرا طاقَتِ جَفایِ تو نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.