۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۶

ای لولیان ای لولیان یک لولی‌یی دیوانه شُد
طَشْتَش فُتاد از بامِ ما نَک سوی ِمَجنونْ خانه شُد

می‌گشت گِردِ حوضْ او چون تشنگان در جُست و جو
چون خُشک نانه ناگهانْ در حوضِ ما تَرنانه شُد

ای مَردِ دانشمند تو دو گوش ازین بَربَند تو
مَشْنو تو این اَفْسون که او زَافْسونِ ما افسانه شُد

زین حَلْقه نَجْهَد گوش‌ها کو عقل بُرد از هوش‌ها
تا سَر نَهَد بر آسیا چون دانه در پیمانه شُد

بازی مَبین بازی مَبین این جا تو جانْبازی گُزین
سَرها زِ عشقِ جَعْدِ او بس سَرنگونْ چون شانه شُد

غِرِّه مَشو با عقلِ خود بَس اوسْتادِ مُعْتَمَد
کُاسْتونِ عالَم بود او نالان تَر از حَنّانه شُد

من که زِجانْ بُبْریده‌اَم چون گُلْ قَبا بِدْریده‌ام
زان رو شُدم که عقلِ منْ با جانِ من بیگانه شُد

این قطره‌هایِ هوش‌ها مَغلوبِ بَحرِ هوش شُد
ذَرّاتِ این جانْ ریزه‌ها مُستَهلَکِ جانانه شُد

خامُش کُنم فرمان کُنم وین شمع را پنهان کُنم
شمعی که اَنْدَر نورِ او خورشید و مَهْ پَروانه شُد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.