هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عناصر طبیعت مانند خورشید، ماه و شب برای بیان مفاهیم عرفانی و فلسفی استفاده میکند. شاعر از شب به عنوان زمان وصول روح و رسیدن به مقصود یاد میکند و از خواننده میخواهد در تاریکی شب به جستجوی نور و صفا بپردازد. همچنین، از شخصیتهای تاریخی و مذهبی مانند یوسف و مصطفی (محمد) برای تقویت مفاهیم استفاده شده است.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اشارات تاریخی و مذهبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و دانش پیشزمینه دارد.
غزل شمارهٔ ۵۲۵
بیگاه شُد بیگاه شُد خورشید اَنْدَر چاه شُد
خیزید ای خوش طالِعان وَقتِ طُلوعِ ماه شُد
ساقی به سویِ جام رو ای پاسْبانْ بر بام رو
ای جانِ بیآرامْ رو کان یارْ خَلْوَت خواه شُد
اشکی که چَشم اَفْروختی صبری که خَرمَن سوختی
عقلی که راه آموختی در نیمْ شب گُمراه شُد
جانهایِ باطنْ روشنان شب را به دلْ روشن کُنان
هِنْدویِ شب نَعْره زنانْ کان تُرکْ در خَرگاه شُد
باشد زِ بازیهایِ خوش بَیذَوق رَوَد فَرزین شود
در سایهٔ فَرُّخ رُخی بَیذَق بِرَفت و شاه شُد
شبْ روحها واصل شود مَقصودها حاصل شود
چون روزْ روشن دل شود هر کو زِ شب آگاه شُد
ای روز چون حَشْری مَگَر وِیْ شبْ شبِ قَدْری مَگَر
یا چون درختِ موسییی کو مَظْهَرِ اللّهْ شُد؟
شبْ ماهْ خَرمَن میکُند ای روزْ زین بر گاو نِهْ
بِنْگَر که راهِ کَهکَشانْ از سُنبُله پُر کاه شُد
در چاهِ شب غافِل مَشو در دَلْوِ گَردون دست زَن
یوسُف گرفت آن دَلْو را از چاهْ سویِ جاه شُد
در تیره شب چون مُصطفیٰ میرو طَلَب میکُن صَفا
کان شَهْ زِ مِعْراجِ شبی بیمِثْل و بیاَشبْاه شُد
خاموش شُد عالَم به شب تا چُست باشی در طَلَب
زیرا که بانگ و عَربده تَشویشِ خَلْوَتگاه شُد
ای شَمسِ تبریزی که تو از پَردهٔ شب فارِغی
لاشَرقی و لاغربییی اکنون سُخَن کوتاه شُد
خیزید ای خوش طالِعان وَقتِ طُلوعِ ماه شُد
ساقی به سویِ جام رو ای پاسْبانْ بر بام رو
ای جانِ بیآرامْ رو کان یارْ خَلْوَت خواه شُد
اشکی که چَشم اَفْروختی صبری که خَرمَن سوختی
عقلی که راه آموختی در نیمْ شب گُمراه شُد
جانهایِ باطنْ روشنان شب را به دلْ روشن کُنان
هِنْدویِ شب نَعْره زنانْ کان تُرکْ در خَرگاه شُد
باشد زِ بازیهایِ خوش بَیذَوق رَوَد فَرزین شود
در سایهٔ فَرُّخ رُخی بَیذَق بِرَفت و شاه شُد
شبْ روحها واصل شود مَقصودها حاصل شود
چون روزْ روشن دل شود هر کو زِ شب آگاه شُد
ای روز چون حَشْری مَگَر وِیْ شبْ شبِ قَدْری مَگَر
یا چون درختِ موسییی کو مَظْهَرِ اللّهْ شُد؟
شبْ ماهْ خَرمَن میکُند ای روزْ زین بر گاو نِهْ
بِنْگَر که راهِ کَهکَشانْ از سُنبُله پُر کاه شُد
در چاهِ شب غافِل مَشو در دَلْوِ گَردون دست زَن
یوسُف گرفت آن دَلْو را از چاهْ سویِ جاه شُد
در تیره شب چون مُصطفیٰ میرو طَلَب میکُن صَفا
کان شَهْ زِ مِعْراجِ شبی بیمِثْل و بیاَشبْاه شُد
خاموش شُد عالَم به شب تا چُست باشی در طَلَب
زیرا که بانگ و عَربده تَشویشِ خَلْوَتگاه شُد
ای شَمسِ تبریزی که تو از پَردهٔ شب فارِغی
لاشَرقی و لاغربییی اکنون سُخَن کوتاه شُد
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.