هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند عشق، مستی معنوی، جدایی و وصال سخن میگوید. شاعر از تغییرات درونی و بیرونی صحبت میکند و از تأثیرات عشق و عرفان بر روح و جان خود میگوید. او از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر جهان و خودش سخن میگوید و به مفاهیمی مانند نور، تاریکی، خواب و بیداری اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۵۳۱
صوفی چرا هُوشیار شُد ساقی چرا بیکار شُد
مَستی اگر در خواب شُد مَستی دِگَر بیدار شُد
خورشید اگر در گور شُد عالَم زِ تو پُرنور شُد
چَشمِ خوشَت مَخْمور شُد چَشمِ دِگَر خَمّار شُد
گَر عیشِ اوَّل پیر شُد صد عیشِ نو توفیر شُد
چون زُلْفِ تو زَنجیر شُد دیوانگی ناچار شُد
ای مُطْربِ شیرینْ نَفَس عِشْرت نِگَر از پیش و پَس
کَس نَشْنَود اَفْسونِ کَس چون واقِفِ اسرار شُد
ما موسی ایم و تو مَها گاهی عَصا گَهْ اژدَها
ای شاهِدانْ ارزانْ بَها چون غارتِ بُلْغار شُد
لَعْلَت شِکَرها کوفته چَشمَت زِ رَشک آموخته
جانْ خانهٔ دل روفته هین نوبَتِ دیدار شُد
هر بار عُذری مینَهی وَزْ دستِ مَستی میجَهی
ای جانْ چه دَفعَم میدهی این دَفْعِ تو بسیار شُد
ای کرده دلْ چون خارهیی امشب نداری چارهیی
تو ماه و ما اِسْتارهیی اِسْتاره با مَهْ یار شُد
ای ماهِ بیرون از اُفُق ای ما تو را امشب قُنُق
چون شبْ جهان را شُد تُتُق پنهانْ رُوان را کار شُد
گَر زَحمَت از تو بُردهاَم پِنْداشتی من مُردهاَم؟
تو صافی و من دُردهاَم بیصافْ دُردی خوار شُد
از وَصلِ همچون روزِ تو در هَجْرِ عالَمْ سوزِ تو
در عشقِ مَکْرآموزِ تو بس ساده دلْ عَیّار شُد
نی تَب بُدم نی دَردِ سَر سَر میزدم دیوار بر
کَزْ طَمْعِ آن خوش گُلْشِکَر قاصِدْ دِلَم بیمار شُد
مَستی اگر در خواب شُد مَستی دِگَر بیدار شُد
خورشید اگر در گور شُد عالَم زِ تو پُرنور شُد
چَشمِ خوشَت مَخْمور شُد چَشمِ دِگَر خَمّار شُد
گَر عیشِ اوَّل پیر شُد صد عیشِ نو توفیر شُد
چون زُلْفِ تو زَنجیر شُد دیوانگی ناچار شُد
ای مُطْربِ شیرینْ نَفَس عِشْرت نِگَر از پیش و پَس
کَس نَشْنَود اَفْسونِ کَس چون واقِفِ اسرار شُد
ما موسی ایم و تو مَها گاهی عَصا گَهْ اژدَها
ای شاهِدانْ ارزانْ بَها چون غارتِ بُلْغار شُد
لَعْلَت شِکَرها کوفته چَشمَت زِ رَشک آموخته
جانْ خانهٔ دل روفته هین نوبَتِ دیدار شُد
هر بار عُذری مینَهی وَزْ دستِ مَستی میجَهی
ای جانْ چه دَفعَم میدهی این دَفْعِ تو بسیار شُد
ای کرده دلْ چون خارهیی امشب نداری چارهیی
تو ماه و ما اِسْتارهیی اِسْتاره با مَهْ یار شُد
ای ماهِ بیرون از اُفُق ای ما تو را امشب قُنُق
چون شبْ جهان را شُد تُتُق پنهانْ رُوان را کار شُد
گَر زَحمَت از تو بُردهاَم پِنْداشتی من مُردهاَم؟
تو صافی و من دُردهاَم بیصافْ دُردی خوار شُد
از وَصلِ همچون روزِ تو در هَجْرِ عالَمْ سوزِ تو
در عشقِ مَکْرآموزِ تو بس ساده دلْ عَیّار شُد
نی تَب بُدم نی دَردِ سَر سَر میزدم دیوار بر
کَزْ طَمْعِ آن خوش گُلْشِکَر قاصِدْ دِلَم بیمار شُد
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.