۶۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۴

رو آن رَبابی را بگو مَستان سَلامَت می‌کنند
وان مُرغِ آبی را بگو مَستان سَلامَت می‌کنند

وان میرِ ساقی را بگو مَستان سَلامَت می‌کنند
وان عُمرِ باقی را بگو مَستان سَلامَت می‌کنند

وان میرِ غوغا را بگو مَستان سَلامَت می‌کنند
وان شور و سودا را بگو مَستان سَلامَت می‌کنند

ای مِهْ زِ رُخسارت خَجِل مَستان سَلامَت می‌کنند
وِیْ راحت و آرامِ دل مَستان سَلامَت می‌کنند

ای جانِ جانْ ای جانِ جان مَستان سَلامَت می‌کنند
ای تو چُنین و صد چُنان مَستان سَلامَت می‌کنند

این جا یکی با خویش نیست مَستان سَلامَت می‌کنند
یک مَست این جا بیش نیست مَستان سَلامَت می‌کنند

ای آرزویِ آرزو مَستان سَلامَت می‌کنند
آن پَرده را بَردار زو مَستان سَلامَت می‌کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.