۴۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۴

مرا عاشق چُنان باید که هرباری که بَرخیزد
قیامَت‌هایِ پُرآتش زِ هر سویی بَراَنْگیزد

دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فُرو سوزَد
دو صد دریا بِشورانَد زِ موجِ بَحْر نَگْریزد

فَلَک‌ها را چه مَنْدیلی به دستِ خویش دَرپیچَد
چراغِ لایَزالی را چو قِنْدیلی دَرآویزد

چو شیری سویِ جنگ آید دلِ او چون نَهنگ آید
به جُز خود هیچ نَگْذارد و با خود نیز بِسْتیزد

چو هفتصد پَردهٔ دل را به نورِ خود بِدَرّانَد
زِ عَرشَش این نِدا آید بِنامیزَد بِنامیزَد

چو او از هفتمین دریا به کوهِ قاف رو آرَد
از آن دریا چه گوهرها کِنارِ خاکْ دَرریزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.