۶۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۴

امروزْ جَمالِ تو سیمایِ دِگَر دارد
امروزْ لبِ نوشَت حَلْوایِ دِگَر دارد

امروزْ گُلِ لَعْلَت از شاخِ دِگَر رُسته‌ست
امروزْ قَدِ سَروَت بالایِ دِگَر دارد

امروزْ خود آن ماهَت در چَرخ نمی‌گُنجد
وان سِکّهٔ چون چَرخَت پَهنایِ دِگَر دارد

امروزْ نمی‌دانم فِتْنه زِ چه پَهْلو خاست
دانم که ازو عالَم غوغایِ دِگَرِ دارد

آن آهویِ شیراَفْکَن پیداست در آن چَشمَش
کو از دو جهانْ بیرون صَحرایِ دِگَر دارد

رفت این دِل سودایی گُم شُد دل و هم سودا
کو بَرتَر ازین سودا سودایِ دِگَر دارد

گَر پا نَبُوَد عاشقْ با پَرِّ اَزَل پَرَّد
وَرْ سَر نَبُوَد عاشقْ سَرهایِ دِگَر دارد

دریایِ دو چَشمْ او را می‌جُست و تَهی می‌شُد
آگاه نَبُد کان دُر دریایِ دِگَر دارد

در عشقْ دو عالَم را من زیر و زَبَر کردم
اینجاش چه می‌جُستی کو جایِ دِگَر دارد

امروزِ دِلَم عشق است فردایِ دِلَم معشوق
امروزْ دِلَم در دل فردایِ دِگَر دارد

گَر شاهْ صَلاحُ الدّین پنهانْسْت عَجَب نَبْوَد
کَزْ غیرتِ حَق هر دَم لالایِ دِگَر دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.