هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از رسیدن به معشوق و وصال او سخن میگوید. او از احساسات و حالات روحی خود در این مسیر، از جمله مستی، نور، و سعادت صحبت میکند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند مرگ، حیات، و قدرت معنوی اشاره میکند و از رسیدن به جایگاهی والا و دریافت نشانههای قدرت (مانند انگشتری سلیمان و تاج) سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد تا به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۶۳۳
شَمْس و قَمَرَم آمد سَمْع و بَصَرَم آمد
وان سیمْ بَرَم آمد وان کانِ زَرَم آمد
مَستیِّ سَرَم آمد نورِ نَظَرَم آمد
چیزِ دِگَر اَرْ خواهی چیزِ دِگَرَم آمد
آن راه زَنَم آمد توبه شِکَنَم آمد
وان یوسُفِ سیمین بَر ناگَهْ به بَرَم آمد
امروزْ بِهْ از دینه ای مونِسِ دیرینه
دی مَست بِدان بودم کَزْ وِیْ خَبَرَم آمد
آن کَس که همیجُستم دی من به چراغْ او را
امروزْ چو تَنْگِ گُل بر رَه گُذَرَم آمد
دو دست کَمَر کرد او بِگْرفت مرا در بَر
زان تاجِ نِکورویان نادر کَمَرَم آمد
آن باغ و بهارش بین وان خَمْر و خُمارَش بین
وان هَضْم و گُوارَش بین چون گُلْشِکَرَم آمد
از مرگ چرا تَرَسَم کو آبِ حَیات آمد
وَزْ طَعْنه چرا تَرسَم چون او سِپَرَم آمد
امروزْ سُلَیمانَم کَانْگُشتریام دادی
وان تاجِ مُلوکانه بر فَرقِ سَرَم آمد
از حَد چو بِشُد دَردَم در عشقْ سَفَر کردم
یا رَب چه سعادتها که زین سَفَرَم آمد
وَقت است که میْ نوشَم تا بَرق زَنَد هوشَم
وَقت است که بَرپَرَّم چون بال و پَرَم آمد
وَقت است که دَرتابَم چون صُبحْ دَرین عالَم
وَقت است که بَرغُرَّم چون شیرِ نَرَم آمد
بیتی دو بِمانْد امّا بُردند مرا جانا
جایی که جهان آن جا بَسْ مُخْتَصَرَم آمد
وان سیمْ بَرَم آمد وان کانِ زَرَم آمد
مَستیِّ سَرَم آمد نورِ نَظَرَم آمد
چیزِ دِگَر اَرْ خواهی چیزِ دِگَرَم آمد
آن راه زَنَم آمد توبه شِکَنَم آمد
وان یوسُفِ سیمین بَر ناگَهْ به بَرَم آمد
امروزْ بِهْ از دینه ای مونِسِ دیرینه
دی مَست بِدان بودم کَزْ وِیْ خَبَرَم آمد
آن کَس که همیجُستم دی من به چراغْ او را
امروزْ چو تَنْگِ گُل بر رَه گُذَرَم آمد
دو دست کَمَر کرد او بِگْرفت مرا در بَر
زان تاجِ نِکورویان نادر کَمَرَم آمد
آن باغ و بهارش بین وان خَمْر و خُمارَش بین
وان هَضْم و گُوارَش بین چون گُلْشِکَرَم آمد
از مرگ چرا تَرَسَم کو آبِ حَیات آمد
وَزْ طَعْنه چرا تَرسَم چون او سِپَرَم آمد
امروزْ سُلَیمانَم کَانْگُشتریام دادی
وان تاجِ مُلوکانه بر فَرقِ سَرَم آمد
از حَد چو بِشُد دَردَم در عشقْ سَفَر کردم
یا رَب چه سعادتها که زین سَفَرَم آمد
وَقت است که میْ نوشَم تا بَرق زَنَد هوشَم
وَقت است که بَرپَرَّم چون بال و پَرَم آمد
وَقت است که دَرتابَم چون صُبحْ دَرین عالَم
وَقت است که بَرغُرَّم چون شیرِ نَرَم آمد
بیتی دو بِمانْد امّا بُردند مرا جانا
جایی که جهان آن جا بَسْ مُخْتَصَرَم آمد
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
۱۳۰۴
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.