هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از مخاطبان خود میخواهد تا از غم و اندوه دوری کنند و به جای آن، شادی و نشاط را در زندگی خود جاری سازند. شاعر از مخاطبان میخواهد که مانند ماه و ستارگان بدرخشند و از تاریکی و ناامیدی دوری کنند. همچنین، از آنها میخواهد که مانند پروانههای جانباز به سوی نور و روشنایی حرکت کنند و از ترس و تردید دوری کنند. شاعر تأکید میکند که زندگی پر از فرصتها و زیباییهاست و باید از آنها بهره برد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۶۳۸
مَلولان همه رفتند دَرِ خانه بِبَندید
بر آن عقلِ مَلولانه همه جمعْ بِخَندید
به مِعْراج بَرآیید چو از آلِ رَسولید
رُخِ ماه بِبوسید چو بر بامِ بُلندید
چو او ماهْ شِکافید شما ابر چرایید؟
چو او چُست و ظَریف است شما چون هَلَپَندید؟
مَلولان به چه رفتید که مَردانه دَرین راه
چو فرهاد و چو شَدّاد دَمی کوه نَکَندید
چو مَهْ روی نباشید زِ مَهْ روی مَتابید
چو رَنْجور نباشید سَرِ خویش مَبَندید
چُنان گشت و چُنین گشت چُنان راست نَیایَد
مَدانید که چونید مَدانید که چَندید
چو آن چَشمه بِدیدیْت چرا آب نگشتید؟
چو آن خویش بِدیدیْت چرا خویشْ پَسَندید؟
چو در کانِ نَباتید تُرُش روی چرایید؟
چو در آبِ حَیاتید چرا خشک و نَژَندید؟
چُنین برمَسِتیزید زِ دولتْ مَگُریزید
چه امکانِ گُریز است که در دامِ کَمَنْدید
گرفتارِ کَمَنْدید کَزو هیچ اَمان نیست
مَپیچید مَپیچید بر اِسْتیزه مَرَندید
چو پَروانهٔ جانْباز بِسایید بَرین شمع
چه موقوفِ رَفیقید چه وابستهٔ بَندید
ازین شمع بِسوزید دل و جان بِفُروزید
تَنِ تازه بپوشید چو این کُهنه فَکَندید
زِ روباه چه تَرسید شما شیرْ نِژادید؟
خَرِ لَنْگ چرایید چو از پُشتِ سَمَندید؟
همانْ یار بیایَد دَرِ دولت بِگُشایَد
که آن یارْ کلید است شما جُمله کَلَندید
خَموشید که گفتار فرو خورْد شما را
خریدارْ چو طوطیست شما شِکَّر و قَندید
بر آن عقلِ مَلولانه همه جمعْ بِخَندید
به مِعْراج بَرآیید چو از آلِ رَسولید
رُخِ ماه بِبوسید چو بر بامِ بُلندید
چو او ماهْ شِکافید شما ابر چرایید؟
چو او چُست و ظَریف است شما چون هَلَپَندید؟
مَلولان به چه رفتید که مَردانه دَرین راه
چو فرهاد و چو شَدّاد دَمی کوه نَکَندید
چو مَهْ روی نباشید زِ مَهْ روی مَتابید
چو رَنْجور نباشید سَرِ خویش مَبَندید
چُنان گشت و چُنین گشت چُنان راست نَیایَد
مَدانید که چونید مَدانید که چَندید
چو آن چَشمه بِدیدیْت چرا آب نگشتید؟
چو آن خویش بِدیدیْت چرا خویشْ پَسَندید؟
چو در کانِ نَباتید تُرُش روی چرایید؟
چو در آبِ حَیاتید چرا خشک و نَژَندید؟
چُنین برمَسِتیزید زِ دولتْ مَگُریزید
چه امکانِ گُریز است که در دامِ کَمَنْدید
گرفتارِ کَمَنْدید کَزو هیچ اَمان نیست
مَپیچید مَپیچید بر اِسْتیزه مَرَندید
چو پَروانهٔ جانْباز بِسایید بَرین شمع
چه موقوفِ رَفیقید چه وابستهٔ بَندید
ازین شمع بِسوزید دل و جان بِفُروزید
تَنِ تازه بپوشید چو این کُهنه فَکَندید
زِ روباه چه تَرسید شما شیرْ نِژادید؟
خَرِ لَنْگ چرایید چو از پُشتِ سَمَندید؟
همانْ یار بیایَد دَرِ دولت بِگُشایَد
که آن یارْ کلید است شما جُمله کَلَندید
خَموشید که گفتار فرو خورْد شما را
خریدارْ چو طوطیست شما شِکَّر و قَندید
وزن: مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
۱۳۱۶
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.