هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوق سخن می‌گوید و تأثیر آن بر دل و جان عاشقان را توصیف می‌کند. او از زیبایی معشوق به عنوان منبع حیات و شادی یاد می‌کند و از پیروزی عشق بر هجران و جدایی سخن می‌گوید. در پایان، شاعر به نور و روشنایی اشاره می‌کند که از معشوق به او رسیده است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۶۴۱

در حَلْقهٔ عُشّاق به ناگَهْ خَبَر افتاد
کَزْ بَختْ یکی ماه رُخی خوب دَرافتاد

چَشم و دلِ عشّاق چُنان پُر شُد از آن حُسْن
تا قِصّهٔ خوبان که بِنامَند بَرافتاد

بَس چَشمهٔ حیوان که از آن حُسن بِجوشید
بَس باده کَزان نادره در چَشم و سَر افتاد

مَهْ با سِپَر و تیغْ شَبی حَملهٔ او دید
بِفْکَند سِپَر را سَبُک و بر سِپَر افتاد

ما بَندهٔ آن شب که به لشکرگَهِ وَصلَش
در غارَتِ شِکَّر همه ما را حَشَر افتاد

خونی بَکِ هِجْران به هَزیمَت عَلَم انداخت
بر لشکرِ هِجْرانْ دلِ ما را ظَفَر افتاد

گفتند زِ شَمسُ الْحَقِ تبریز چه دیدیْت؟
گفتیم که زان نورْ به ما این نَظَر افتاد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.