۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۰

تا بادِ سَعادت زِ مُحَمَّد خَبَر اَفْکَند
زان مَردی و زان حَمله شَقاوَت سِپَر اَفْکَند

از حالِ گدا نیست عَجَب گَر شود او پَست
تیغِ غَمِ تو از سَرِ صد شاه سَر اَفْکَند

روزی پسرِ اَدْهَم اَنْدَر پِیِ آهو
مانندِ فَلَکْ مَرکَبِ شَبْدیز بَر اَفْکَند

دادیش یکی شَربَت کَزْ لَذَّت و بویَش
مَستیش به سَر بَرشُد و از اسپ در اَفْکَند

گفتند همه کَس به سَرِ کویِ تَحَیُّر
مِسکینْ پسرِ اَدْهَم تاج و کَمَر اَفْکَند

از نامِ تو بود آن که سُلَیمان به یکی مُرغ
در مُلْکَتِ بِلْقیس شُکوه و ظَفَر اَفْکَند

از یادِ تو بود آن که مُحمَّد به اشارت
غوغایِ دو نیمه شُدن اَنْدَر قَمَر اَفْکَند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.