۳۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۰

آن سُرخ قَبایی که چو مَهْ پار بَرآمَد
اِمْسال دَرین خِرقهٔ زَنگار بَرآمَد

آن تُرک که آن سال به یَغْماش بِدیدی
آن است که اِمْسال عَرَب وار بَرآمَد

آن یارْ همان است اگر جامه دِگَر شُد
آن جامه بَدَل کرد و دِگَربار بَرآمَد

آن بادهْ همان است اگر شیشه بَدَل شُد
بِنْگَر که چه خوش بر سَرِ خَمّار بَرآمَد

شبْ رفت حَریفانِ صَبوحی بِکُجایید؟
کان مَشْعَله از روزَنِ اَسْرار بَرآمَد

رومی پنهان گشت چو دورانِ حَبَش دید
امروزْ دَرین لشکرِ جَرّار بَرآمَد

شَمسُ الْحَقِ تبریز رَسیده‌ست بگویید
کَزْ چَرخِ صَفا آن مَهِ اَنْوار بَرآمَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.