هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد و رنج یک جوان را پس از اصابت سنگ منجنیق به او توصیف می‌کند. او در حال مرگ است و با دوست قدیمی خود صحبت می‌کند. دوستش از او می‌پرسد که حالش چگونه است و جوان پاسخ می‌دهد که تا زمانی که کسی خودش چنین دردی را تجربه نکرده باشد، نمی‌تواند آن را درک کند. متن همچنین به موضوعاتی مانند رنج، مرگ، دوستی، و ناتوانی در درک درد دیگران می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق و غمگینانه مانند مرگ، رنج و ناتوانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال سنگین و نامناسب باشد. همچنین، درک کامل این مفاهیم نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

(۲) حکایت آن جوان که از زخم سنگ منجیق بیفتاد

جوانی داشت دیرینه رفیقی
رسیدش زخم سنگ منجنیقی

میان خاک و خون آغشته می‌گشت
رسیده جان بلب سرگشته می‌گشت

دمی دو مانده بود از زندگانیش
رفیق اندر میان ناتوانیش

بدو گفتا بگو تا چونی آخر
جوابش داد تو مجنونی آخر

اگر سنگی رسد از منجنیقت
بدانی تو که چونست این رفیقت

ولی ناخورده سنگی کی بدانی؟
بگفت این و برست از زندگانی

تو نشناسی که مردان در چه دردند
ولی دانند درد آنها که مردند

اگر درد مرا دانی دوائی
بکن ور نه برو بنشین بجائی

نصیب من چو ماهم زیرِ میغست
دریغست ودریغست و دریغست

مرا صد گونه اندوهست اینجا
که هر یک مه ز صد کوهست اینجا

اگر من قصّهٔ اندوه گویم
بر دریا و پیش کوه گویم

شود چون سیل کوه اینجا ز اندوه
چو دریا اشک گردد جملهٔ کوه

چنین نقلی درست آمد ز اخبار
که هر روزی که صبح آید پدیدار

میان چار رکن و هفت دایر
شود هفتاد میغ از غیب ظاهر

بر آن دل کو ز حق اندوه دارد
ز شست و نُه برو اندوه بارد

ولی هر دل که از حق باشدش صبر
همه شادی برو بارد بیک ابر

زمین و آسمان دریای دردست
نگردد غرقه هر کو مرد مردست

چو گیرم بر کنار بحر خانه
ز موجم بیم باشد جاودانه

فرو رفتم بدریائی من ای دوست
که جان صد هزاران غرقهٔ اوست

چو چندین جان فرو شد هر زمانی
کجا بادید آید نیم جانی

عجب نبوَد که گم گردم بیکبار
عجب باشد اگر آیم پدیدار
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد
گوهر بعدی:(۳) حکایت دیوانه به شهر مصر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.