هوش مصنوعی: متن روایتگر داستان مردی ترسا (مسیحی) است که پس از گرویدن به اسلام، زنار (کمربند مخصوص مسیحیان) خود را پاره می‌کند. بایزید بسطامی، شیخ صوفی، به گریه می‌افتد. وقتی از علت گریه‌اش می‌پرسند، توضیح می‌دهد که نگران است اگر پس از سال‌ها، کسی دوباره زنار ببندد، چه خواهد شد. سپس با بیان مضامینی عرفانی، بر بی‌ثباتی دنیا و اهمیت رهایی از تعلقات تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و فلسفی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا کم‌جذاب باشد.

(۳) حکایت مرد ترسا و شیخ بایزید

یکی ترسا میان بسته بزنّار
به پیش بایزید آمد ز بازار

مسلمان گشت و کرد از شک کناره
پس آنگه کرد آن زنّار پاره

چو ببرید آن مسلمان گشته زنّار
بسی بگریست شیخ آنجایگه زار

یکی گفتش که شیخا چون فتادی
بگریه زانکه هست این جای شادی

چنین گفت او که بر من گریه افتاد
که چون باشد روا کز بعد هفتاد

گشاید بندِ زنّار از میانش
بیکدم سود گرداند زیانش

گر آن زنّار بندد بر میانم
چه سازم چون کنم، گریان ازانم

گر این زنّار کین دم کرد پاره
ببندد دیگری را چیست چاره

اگر زنّار بگسستن خطا نیست
چرا زنّار بر بستن روا نیست

هزاران زهره و دل آب و خونست
که تا بیرون شود این کار چونست

گر آنجا هیچ قدری داشتی جان
نبودی موت انسان قتل حیوان

اگر سر تا بگردون برفرازی
وگر خود را وطن در چاه سازی

وگر سر بشکنی ور سرکشی باز
نه انجامت بگرداند نه آغاز

ترا گر بی سری ور سرفرازی
بیک نرخ آیدم در بی نیازی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود
گوهر بعدی:(۴) حکایت دیوانه که سر بر در کعبه می‬زد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.