هوش مصنوعی:
ابن المبارک در یک صبح برفی و بادی، غلامی را میبیند که از سرما میلرزد. وقتی از او میپرسد چرا از اربابش کمک نمیخواهد، غلام پاسخ میدهد که اربابش او را میبیند و اگر بخواهد خودش کمک میکند. این پاسخ باعث تأثر شدید ابن المبارک میشود و او از این واقعه درس میگیرد که خداوند از حال همه بندگان آگاه است و نیازی به گفتن ندارد. او از این حادثه به عنوان درسای برای راهنمایی حقیقتجویان استفاده میکند.
رده سنی:
14+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
(۸) حکایت عبدالله مبارک با غلام
مگر ابن المبارک بامدادی
بره میرفت برفی بود و بادی
غلامی دید یک پیراهن او را
که میلرزید از سرما تن او را
بدو گفتا چرا با خواجه این راز
نگوئی تا ترا جامه کند ساز
غلامک گفت من با خواجهٔ خویش
چه گویم چون مرا بیند کم و پیش
چو او میبیندم روشن چه گویم
چو او به داند از من من چه جویم
چو بشنید این سخن ابن المبارک
برآمد آتش از جانش بتارک
بزد یک نعره و بیهوش افتاد
چنان گویا کسی خاموش افتاد
زبان بگشاد چون با خویش آمد
که ما را رهبری در پیش آمد
الا ای راه بینان حقیقت
درآموزید ازین هندو طریقت
که میداند که در هر سینهٔ چیست
ز چندین خلق داغش بر دل کیست
دلی کز داغ او آگاه گردد
رهش در یک نفس کوتاه گردد
که هر دل را که از داغش نشانست
بیک دم پای کوبان جان فشانست
چنان کان حبشی ازداغش خبر یافت
بیک دم عمر ضایع کرده دریافت
بره میرفت برفی بود و بادی
غلامی دید یک پیراهن او را
که میلرزید از سرما تن او را
بدو گفتا چرا با خواجه این راز
نگوئی تا ترا جامه کند ساز
غلامک گفت من با خواجهٔ خویش
چه گویم چون مرا بیند کم و پیش
چو او میبیندم روشن چه گویم
چو او به داند از من من چه جویم
چو بشنید این سخن ابن المبارک
برآمد آتش از جانش بتارک
بزد یک نعره و بیهوش افتاد
چنان گویا کسی خاموش افتاد
زبان بگشاد چون با خویش آمد
که ما را رهبری در پیش آمد
الا ای راه بینان حقیقت
درآموزید ازین هندو طریقت
که میداند که در هر سینهٔ چیست
ز چندین خلق داغش بر دل کیست
دلی کز داغ او آگاه گردد
رهش در یک نفس کوتاه گردد
که هر دل را که از داغش نشانست
بیک دم پای کوبان جان فشانست
چنان کان حبشی ازداغش خبر یافت
بیک دم عمر ضایع کرده دریافت
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۷) حکایت شیخ بایزید و آن قلّاش که او را حدّ میزدند
گوهر بعدی:(۹) حکایت حبشی که پیش پیغامبر آمد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.