هوش مصنوعی:
محمود، پادشاهی که در حالت مستی به یک مظلوم اجازه میدهد عنان اسبش را بگیرد، اکنون با موهای آن مظلوم که هر کدام به دستی تبدیل شدهاند، احساس گناه میکند و نمیداند چگونه از این وضعیت رهایی یابد. متن بیانگر این است که در راه حق، افتادن و پست شدن نشانهی اهل درد بودن است و تنها کسانی که بارها در خون غلتیدهاند، از افتادن آگاه میشوند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
(۲۲) حکایت سلطان محمود با مظلوم
مگر محمود میشد بامدادی
کسی آمد وزو میخواست دادی
فغان میکرد و پیشش راه بگرفت
درآمد پس عنان شاه بگرفت
یکی پرسید کان مظلومت ای شاه
فلان وقتت عنان بگرفت در راه
عنان نکشیدی آنگه باز هیچی
کنون پس این عنان بهر چه پیچی
شهش گفتا که بودم آن زمان مست
که بگرفت او عنان من بیک دست
کنون هر موی این مظلوم دستیست
که از هر موی وی بر من شکستیست
چو چندین دست بینم در عنانم
اگر دستم دهد چون اسپ رانم؟
گرفتارم میان این همه دست
نمیدانم که چون بیرون توان جَست
چو افتادن درین ره سودِ مردست
بیفتد هر که اینجا اهل دردست
بلندی چون درین ره پست گیرند
عنان پادشه بی دست گیرند
کسی باید بخون درگشته صد بار
که تا گردد ز افتادن خبردار
کسی کاندر میان ناز باشد
کجا برهاندش دَر باز باشد
کسی آمد وزو میخواست دادی
فغان میکرد و پیشش راه بگرفت
درآمد پس عنان شاه بگرفت
یکی پرسید کان مظلومت ای شاه
فلان وقتت عنان بگرفت در راه
عنان نکشیدی آنگه باز هیچی
کنون پس این عنان بهر چه پیچی
شهش گفتا که بودم آن زمان مست
که بگرفت او عنان من بیک دست
کنون هر موی این مظلوم دستیست
که از هر موی وی بر من شکستیست
چو چندین دست بینم در عنانم
اگر دستم دهد چون اسپ رانم؟
گرفتارم میان این همه دست
نمیدانم که چون بیرون توان جَست
چو افتادن درین ره سودِ مردست
بیفتد هر که اینجا اهل دردست
بلندی چون درین ره پست گیرند
عنان پادشه بی دست گیرند
کسی باید بخون درگشته صد بار
که تا گردد ز افتادن خبردار
کسی کاندر میان ناز باشد
کجا برهاندش دَر باز باشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۲۱) حکایت سپهدار که قلعۀ کرد با دیوانه
گوهر بعدی:(۲۳) حکایت مجنون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.