هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم در قصر خود با تجملات فراوان نشسته بود که ناگهان خضر به شکل مردی فقیر وارد می‌شود. خضر به ابراهیم یادآوری می‌کند که این قصر در نهایت یک رباط (منزلگاه موقت) است و همه پادشاهان قبل از او نیز رفته‌اند. این گفتگو باعث تحول روحی در ابراهیم می‌شود و او دنیا را رها کرده به درویشی روی می‌آورد. متن بر بی‌ثباتی دنیا و ارزش فقر معنوی تأکید دارد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عرفانی و فلسفی عمیق است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

(۸) حکایت ابراهیم ادهم با خضر علیه السلام

نشسته بود ابراهیمِ ادهم
پس و پیشش غلامان دست بر هم

یکی تاج مرصّع بر سر او
بغلطاقی مغرّق در بر او

درآمد خضر بی فرمان در ایوان
بصورة چون یکی مرد شُتُربان

غلامان را ز بیمش دم فرو شد
کسی کو را بدید از هم فرو شد

چو ابرهیم او را دید ناگاه
بدو گفتا کِه دادت ای گدا راه؟

خضر گفتا که نبوَد جایم اینجا؟
رباطیست این، فرو می‌آیم اینجا

زبان بگشاد ابراهیمِ ادهم
که هست این قصرِ سلطان معظّم

رباطش از چه می‌خوانی تو غافل
مگر دیوانهٔ ای مردِ عاقل

زبان بگشاد خضر و گفت ای شاه
کرا بودست اوّل این وطنگاه

چنین گفت او که اوّل راه اینجا
فلانی بود دایم شاه اینجا

ز بعد او فلانی پس فلانی
کنون اینجا منم شاه جهانی

خضر گفتش که گر شه را خبر نیست
رباط اینست و بس، چیزی دگر نیست

چو می‌آیند و می‌گذرند پیوست
نشستن در رباطی چون دهد دست؟

چو پیش از تو بسی شاهان گذشتند
نکو خواهان و بد خواهان گذشتند

ترا هم نیز جان خواهان درآیند
وزین کهنه رباطت در ربایند

درین کهنه رباط آسودنت چیست
نه زینجائی تو، اینجا بودنت چیست

چو ابراهیم این بشنید در گشت
چو گوئی زین سخن زیر و زبر گشت

روان شد خضر و او از پی دوان شد
ز دام خضر بیرون کی توان شد

بسی سوگند دادش کای جوانمرد
قبولم کن کنون گر می‌توان کرد

چو تخمی در دلم کِشتی نهانی
کنون آبی بده ای زندگانی

بگفت این وز قفای او روان شد
که تا مردی ز مردان جهان شد

رباط کهنهٔ دنیا برانداخت
جهانداری بدرویشی درانداخت

بزرگانی که سِرّ فقر دیدند
بملک نقد درویشی خریدند

ز نقش پادشائی باز رستند
بمعنی از گدائی باز رستند

که گرچه ملکِ دُنیی پادشائیست
ولی چون بنگری اصلش گدائیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۷) حکایت پادشاه و انگشتری
گوهر بعدی:(۹) حکایت محمود با درویش بر سر راه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.