هوش مصنوعی: در این متن، مردی مشتاق و گریان در خواب دیده می‌شود که از وضعیت مردم و دوری آن‌ها از ایمان شکایت می‌کند. او از دیدن افرادی که پس از سال‌ها زندگی با دین، در لحظه مرگ به کفر می‌گرایند، سوز و گریه می‌کند. متن به موضوع غفلت مردم از عاقبت‌کار و ترس از مرگ میان کفر و ایمان اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ، کفر و ایمان ممکن است برای سنین پایین سنگین یا نامفهوم باشد.

(۸) حکایت آن درویش با ابوبکر ورّاق

شبی در خواب دید آن مردِ مشتاق
که بس گریانستی بوبکر ورّاق

بدو گفتا که ای مرد خدائی
بدین زاری چنین گریان چرائی

چنین گفت او که چون گریان نباشم
ز پای افتاده سر گردان نباشم؟

که امروزی درین جائی نشستم
درین یکپاره گورستان که هستم

زده مُرده که آوردند امروز
یکی ایمان نبرد این بس بوَد سوز

کسی را دین بوَد هفتاد ساله
بکفرش چون توان دیدن حواله؟

کنون هم گریه و هم سوزم اینست
چه گویم، نقدِ امروزم هم اینست

عزیزا کار مشکل می‌نماید
ولیکن خلق غافل می‌نماید

ز خوف عاقبت هر کو خبر یافت
بنَو هر لحظه اندوهی دگر یافت

ز خوف ره میان کفر و ایمان
نه کافر خواند خود را نه مسلمان

میان کفر و دین بنشست ناکام
که تا آن آب چون آید سر انجام
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۷) حکایت آن پیر که دختر جوان خواست
گوهر بعدی:(۹) حکایت آن پیر که خواست که او را میان دو گورستان دفن کنند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.