هوش مصنوعی: این متن شعری است که از شب‌های شاد و مستی و عشق و عرفان سخن می‌گوید. شاعر از حالات روحی و معنوی خود در شب‌های مستی و عشق به یار و یاد هندستان می‌گوید. او از نور لاهوتی و رحمت الهی سخن می‌گوید که تاریکی‌ها را می‌شکافد و راه‌ها را می‌گشاید. همچنین، از عنایت و جوش دریای عنایت و شکستن طمطراق اجتهاد و اعتقاد سخن می‌گوید. شاعر به صلاح الدین و یوسف اشاره می‌کند و از عزیز مصر و مشتری شدن او در مزاد یاد می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مستی و عشق ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۷۳۵

دوش آمد پیلِ ما را باز هِنْدستان به یاد
پَردهٔ شب می‌دَرید او از جُنون تا بامْداد

دوشْ ساغَرهایِ ساقی جُمله مالامال بود
ای که تا روزِ قیامَت عُمرِ ما چون دوش باد

باده‌ها در جوش ازو و عقل‌ها بیهوش ازو
جُزو و کُلّ و خار و گُل از رویِ خوبَشْ باد شاد

بانگِ نوشانوشِ مَستان تا فَلَک بَررفته بود
بر کَفِ ما باده بود و در سَرِ ما بود باد

در فَلَک افتاده زیشانْ صد هزاران غُلْغُله
در سُجود افتاده آن جا صد هزاران کیْقُباد

روزِ پیروزیّ و دولَت در شبِ ما دَرْج بود
شب زِ اخْوانِ صَفا ناگَهْ چُنین روزی بِزاد

موج زد دریا نشانی یافت زین شبْ آسْمان
آن نشان را از تَفاخُر بر سَر و رو می‌نَهاد

هر چه ناسوتی زِ ظُلْمَت راه‌ها را بسته بود
نورِ لاهوتی زِ رَحْمَت بَسته‌ها را می‌گُشاد

کِی بِمانَد زان هوا اَشکالِ حسّی بَرقَرار؟
چون بِمانَد بَرقَرار آن کَس که یابد این مُراد؟

عُمر را از سَر بگیرید ای مُسلمانان که یار
نیسْتان را هست کرد و عاشقان را دادْ داد

یارْ ما افتادگان را زین سِپَس مَعْذور داشت
زان که هر جا کوست ساقی کَس نَمانَد بر سَداد

جوشِ دریایِ عِنایَت ای مسلمانان شِکَست
طُمْطُراقِ اِجْتَهاد و بارنامه‌یْ اِعْتقاد

آن عِنایَت شَهْ صَلاحِ الدّین بُوَد کو یوسُفی‌ست
هم عزیزِ مصر باید مُشتَریش اَنْدَر مَزاد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.