هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شخصی از رنج‌های عشق و جدایی می‌گوید و از رفتارهای نادرست معشوق خود شکایت می‌کند. او از فریب‌کاری‌ها، بی‌وفایی‌ها و آزارهای معشوق صحبت می‌کند و در نهایت اظهار پشیمانی می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به وجود دو نیروی متضاد در درون انسان (وسوسه‌گر و پشیمان‌کننده) دارد که بر تصمیمات او تأثیر می‌گذارند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و اخلاقی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

پاسخ دادن ویس رامین را

سمن ویس گریان بر لب بام
لب بام از رخش گشته وشی فام

نشد سنگین دلش بر رام خشنود
که نقش از سنگ خارا نستر زود

اگر چه دلش بر رامین همی سوخت
زرشک رگته کین دل همی توخت

چو برزد آتش مهر از دلش تاب
بیامد رشک و بر آتش فشاند آب

بدو گفت ای فریبنده سخن گوی
در افگندی به میدان سخن گوی

به خواهش باد را نتوان گرفتن
فروغ خور به گل نتوان نهفتن

اگر رفتی ز مهر من به گوراب
بسان تشنه جویان در جهان آب

برفتی تا نبینی خشم و نازم
ببردی کبگ مهر از پیش بازم

گهی جستن ز رویم یادگاری
گهی جستی ز هجرم غمگساری

نبودت چاره ای جز یار دیگر
گرفتی تا شدت اندوه کمتر

گرفتم کاین سراسر راست گفتی
نه خوش خوردی نه بی تیمار خفتی

چرا آن بیهده نامه نبشتی
چرا گفتی مرا در نامه زشتی

چرا بر دایه خشم آلود بودی
مرو را آن همه خواری نمودی

که فرمودت که پیش دشمنانش
ز پیش خویش همچون سگ برانش

ترا پندی دگم گر گوش داری
به دانش بشنوی گر هوش داری

چو بنمایی ز دل پنداشتی را
بمانی جای لختی آشتی را

به جنگ اندر خردمند نکو رای
بماند آشتی را لختکی جای

ترا دیو آنچنان کین در دل افگند
که تخم آشتی از دلت بر کند

تو نشنیدی که دو دیو ژیانند
همیشه در تن مردم نهانند

یکی گوین بکن این کار و مندیش
کزو سودی بزرگ آید ترا پیش

چو کرده بیاید آن دگر یار
بدو گوید چرا کردی چنین کار

ترا آن دیو پیشین کرد نادان
کنون دیو پسین کردت پشیمان

نبایست از بنه آزار جستن
کنون این پوزش بسیار جستن

گنه نا کردن و بی باک بودن
بسی آسان از پوزش نمودن

ز خورد ناسزا پرهیز کردن
به از پس داروی بسیار خوردن

ترا گر این خرد آن گاه بودی
زبانت لختکی کوتاه بودی

مرا نیز ار خرد بودی ز آغاز
نبودی گاه مهرم چون تو انباز

چنان چون تو پشیمان گشتی اکنون
پشیمان گشت جان من همیدون

همی گویم چرا روی تو دیدم
و گر دیدم چرا مهرت گزیدم

کنون تو همچو آبی من چو آتش
تو بس رامی و من بس تند و سر کش

نباشم زین سپس با تو هم آواز
نباشد آب و آتش را به هم ساز
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پاسخ دادن رامین ویس را
گوهر بعدی:پاسخ دادن رامین ویس را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.