۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶۱

چو سَحَرگاه زِ گُلْشَن مَهِ عَیّار بَرآمَد
چه بَسی نَعْرهٔ مَستانْ که زِ گُلْزار بَرآمَد

زِ رُخِ ماهْ خِصالَش زِ لَطیفیِّ وِصالَش
همه را بَخْت فُزون شُد همه را کار بَرآمَد

زِ دو صد روضهٔ رِضْوان زِ دو صد چَشمهٔ حیوان
دو هزاران گُلِ خندان زِ دلِ خار بَرآمَد

غَمِ چون دُزد که در دلْ همه شب دارد مَنْزِل
به کَفِ شِحْنهٔ وَصلَش به سَرِ دار بَرآمَد

زِ پَسِ ظُلْم رَسیده همه اومید بُریده
مَثَلِ دولتِ تابانْ دلِ بیدار بَرآمَد

تَن و جان از پَسِ پیری زِ وصالَش چه جوان شُد
همه را بَعدِ کَسادی چه خریدار بَرآمَد

چو صَلاحِ دل و دین را همه دیدیْت بگویید
که چه خورشیدِ عَجایِب که زِ اَسْرار بَرآمَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.