هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و فداکاری عاشقان سخن میگوید. عاشقان با اشکهای خود گوهرهای جان را میآفرینند و همه در انتظار لحظهای هستند که به معشوق خود برسند. درختان بیدست و دهان، اما سرسبز و فزاینده هستند و شمعها با وجود تعداد زیاد، همه یک نور دارند. شاعر از عشق به معشوق و فداکاریهای عاشقان سخن میگوید و به شمس تبریز اشاره میکند که تاج بقا میبخشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و شعری است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۷۷۶
عاشقانْ بر دَرَت از اشکْ چو باران کارند
خوش به هر قَطْره دو صد گوهرِ جان بَردارند
همه از کار از آن رویْ مُعَطَّل شُده اند
چو از آن سَر نِگَری مویْ به مو در کارند
گَرچه بیدست و دَهانَند درختانِ چَمَن
لیکْ سَرسَبز و فَزایَنده و دُردی خوارند
صد هزارند وَلیکِن همه یک نور شوند
شمعها یک صِفَتَند اَرْ به عَدَد بسیارند
نورهاشان به هم اَنْدَر شُده بیحَدّ و قیاس
چون بَرآیَد مَهِ تو جُمله به تو بِسْپارند
چَشمهاشان همه وامانده در بَحرِ مُحیط
لب فروبَسته از آن موجْ که در سَر دارند
ای بَسا جانِ سُلَیمانِ نَهانْ هَمچو پَری
که به لشکرگَهِشانْ مور نمیآزارند
هست اَنْدَر پَسِ دلْ واقِف ازین جاسوسی
کو بگوید همه اسرار گَرَش بِفْشارند
بی کلیدیست که چون حَلْقه زِ دَر بیرونند
وَرْنه هر جُزو از آن نَقْدهٔ کُل اَنْبارند
این بَدَن تَختِ شَهْ و چار طَبایعْ پایش
تاجْدارانِ فَلَک تَختْ به تو نگْذارند
شَمسِ تبریز اگر تاجِ بَقا میبَخْشَد
دل و جان را تو بشارت دِهْ اگر بیدارند
خوش به هر قَطْره دو صد گوهرِ جان بَردارند
همه از کار از آن رویْ مُعَطَّل شُده اند
چو از آن سَر نِگَری مویْ به مو در کارند
گَرچه بیدست و دَهانَند درختانِ چَمَن
لیکْ سَرسَبز و فَزایَنده و دُردی خوارند
صد هزارند وَلیکِن همه یک نور شوند
شمعها یک صِفَتَند اَرْ به عَدَد بسیارند
نورهاشان به هم اَنْدَر شُده بیحَدّ و قیاس
چون بَرآیَد مَهِ تو جُمله به تو بِسْپارند
چَشمهاشان همه وامانده در بَحرِ مُحیط
لب فروبَسته از آن موجْ که در سَر دارند
ای بَسا جانِ سُلَیمانِ نَهانْ هَمچو پَری
که به لشکرگَهِشانْ مور نمیآزارند
هست اَنْدَر پَسِ دلْ واقِف ازین جاسوسی
کو بگوید همه اسرار گَرَش بِفْشارند
بی کلیدیست که چون حَلْقه زِ دَر بیرونند
وَرْنه هر جُزو از آن نَقْدهٔ کُل اَنْبارند
این بَدَن تَختِ شَهْ و چار طَبایعْ پایش
تاجْدارانِ فَلَک تَختْ به تو نگْذارند
شَمسِ تبریز اگر تاجِ بَقا میبَخْشَد
دل و جان را تو بشارت دِهْ اگر بیدارند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.