هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق الهی و تأثیرات آن بر انسانها سخن میگوید. او از حالات روحی و عرفانی خود و دیگران در مواجهه با عشق الهی صحبت میکند و از ناسازگاریها و تضادهای ظاهری در این مسیر یاد میکند. شاعر همچنین از رهایی از خود و وابستگی به معشوق حقیقی سخن میگوید و از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد، یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رهایی از خود و وابستگی به معشوق حقیقی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۷۸۳
ای دَریغا که حَریفان همه سَر بِنْهادند
بادهٔ عشق عَمَل کرد و همه افتادند
همه را از تَبِشِ عشقْ قَبا تَنگ آمد
کُلَه از سَر بِنَهادند و کَمَر بُگْشادند
این همه عَربَده و تُندی و ناسازی چیست؟
نه همه همرَهْ و هم قافله و همزادند؟
ساقیا دستِ من و دامَنِ تو مَخْمورم
تو بِدِه دادِ دلِ من دِگَران بیدادند
من عمارت نَپَذیرم که خَرابَم کردی
ای خراب از میِ تو هر کِه دَرین بُنیادند
ای خدا رَحْم کُن آن را که مرا رَحْم نکرد
به صِفاتِ تو که در کُشتنِ من اُستادند
بیخودم کُن که از آن حالَتَم آزادیهاست
بَندهٔ آن نَفَرَم کَزْ خودِ خود آزادند
دختران دارم چون ماهْ پَسِ پَردهٔ دل
ماه رویانِ سَماوات مرا دامادند
دخترانم چو شِکَر سَرتاسَر شیرینند
خُسروانِ فَلَک اَنْدَر پِیِشان فرهادند
چون همه بازِنَظَر از جُزِ شَهْ دوختهاند
گِردِ مُردار نگردند نه ایشان خادَند
همه لب بر لبِ معشوق چو نِی نالانند
دل ندارند و عَجَب این که همه دِلْشادند
گَر فقیرند همه شیردل و زَربَخشاَند
این فقیرانِ تَراشیده همه خَرّادند
خود از آن کَس که تَراشیده تو را زو بِتَراش
دِگَران حیله گَر و ظالم و بیفریادند
رو تُرُش کرده چرایی که خریدارم نیست
عاشقانند تو را مُنْتَظِرِ میعادند
تَنْ زدم لیک دِلَم نَعْره زَنان میگوید
بادهٔ عشقِ تو خواهم که دِگَرها بادند
شَمسِ تبریز به نورِ تو که ذَرّاتِ وجود
همه در عشقِ تو موماَند اگر پولادند
بادهٔ عشق عَمَل کرد و همه افتادند
همه را از تَبِشِ عشقْ قَبا تَنگ آمد
کُلَه از سَر بِنَهادند و کَمَر بُگْشادند
این همه عَربَده و تُندی و ناسازی چیست؟
نه همه همرَهْ و هم قافله و همزادند؟
ساقیا دستِ من و دامَنِ تو مَخْمورم
تو بِدِه دادِ دلِ من دِگَران بیدادند
من عمارت نَپَذیرم که خَرابَم کردی
ای خراب از میِ تو هر کِه دَرین بُنیادند
ای خدا رَحْم کُن آن را که مرا رَحْم نکرد
به صِفاتِ تو که در کُشتنِ من اُستادند
بیخودم کُن که از آن حالَتَم آزادیهاست
بَندهٔ آن نَفَرَم کَزْ خودِ خود آزادند
دختران دارم چون ماهْ پَسِ پَردهٔ دل
ماه رویانِ سَماوات مرا دامادند
دخترانم چو شِکَر سَرتاسَر شیرینند
خُسروانِ فَلَک اَنْدَر پِیِشان فرهادند
چون همه بازِنَظَر از جُزِ شَهْ دوختهاند
گِردِ مُردار نگردند نه ایشان خادَند
همه لب بر لبِ معشوق چو نِی نالانند
دل ندارند و عَجَب این که همه دِلْشادند
گَر فقیرند همه شیردل و زَربَخشاَند
این فقیرانِ تَراشیده همه خَرّادند
خود از آن کَس که تَراشیده تو را زو بِتَراش
دِگَران حیله گَر و ظالم و بیفریادند
رو تُرُش کرده چرایی که خریدارم نیست
عاشقانند تو را مُنْتَظِرِ میعادند
تَنْ زدم لیک دِلَم نَعْره زَنان میگوید
بادهٔ عشقِ تو خواهم که دِگَرها بادند
شَمسِ تبریز به نورِ تو که ذَرّاتِ وجود
همه در عشقِ تو موماَند اگر پولادند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.