هوش مصنوعی:
این متن شعری است که مفاهیم عرفانی و اخلاقی را بیان میکند. در آن از تمثیلهای مختلف مانند روباه و شیر، فرعون و موسی، و مفاهیمی مانند ایمان، کفر، رنج، و عشق الهی استفاده شده است. شاعر از قدرت خداوند، اهمیت ایمان، و تسلیم در برابر اراده الهی سخن میگوید. همچنین، تأکید بر این است که مشکلات و بلاها ممکن است راهی برای پاکسازی و رشد روحی باشند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم دینی و ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از تمثیلها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۸۸۷
روبَهَکی دُنْبه بُرد شیر مَگَر خُفته بود؟
جانْ نَبَرَد خود زِ شیر روبَهِ کور و کَبود
قاصِدْ رَهْ داد شیر وَرْ نَه کِه باور کُند
این چه که روباهِ لَنْگ دُنْبه زِ شیری رُبود
گوید گُرگی بِخورْد یوسُفِ یعقوب را
شیرِ فَلَک هم بَرو پَنجه نَیارَد گُشود
هر نَفَس اِلْهامِ حَق حارِسِ دِلهایِ ماست
از دلِ ما کِی بَرَد مَیمَنه دیوِ حَسود؟
دستِ حَق آمد دراز با کَفِ حَقْ کَژْ مَباز
در رَهِ حَقْ هر کِه کاشت دانه جو جو دُرود
هر کِه تو را کرد خوار رو به خدایش سِپار
هر کِه بِتَرسانَدَت رویْ به حَق آرْ زود
غُصّه و ترس و بَلا هست کَمَنْدِ خدا
گوش کَشان آرَدَت رنجْ به دَرگاهِ جود
یارَب و یارَب کُنان رویْ سویِ آسْمان
آب زِ دیده رَوان بر رُخِ زَردَت چو رود
سَبزه دَمیده زِ آب بر دل و جانْ خَراب
صُبح گُشاده نِقاب ذلِکَ یَوْمُ الْخُلود
گَر سَرِ فرعون را دَرد بُدیّ و بَلا
لافِ خدایی کجا دَردَهَدی آن عَنود؟
چون دَمِ غَرقَش رسید گفت اَقَلُّ الْعَبید
کُفر شُد ایمان و دید چون که بَلا رو نِمود
رَنجْ زِ تَنْ بَرمَدار در تَکِ نیلَش دَرآر
تا تَنِ فرعون وار پاک شود از جُحود
نَفْسْ به مصر است امیر در تَکِ نیل است اسیر
باش بَر او جبرئیل دود بَرآوَر زِ عود
عودِ بَخیل است او بو نَرسانَد به تو
رازْ نخواهد گُشا تا نکَشَد نار و دود
مَفْخَرِ تبریز گفت شَمسِ حق و دین نَهُفت
رو تُرُش از توست عشقْ سرکه نَشایَد فُزود
جانْ نَبَرَد خود زِ شیر روبَهِ کور و کَبود
قاصِدْ رَهْ داد شیر وَرْ نَه کِه باور کُند
این چه که روباهِ لَنْگ دُنْبه زِ شیری رُبود
گوید گُرگی بِخورْد یوسُفِ یعقوب را
شیرِ فَلَک هم بَرو پَنجه نَیارَد گُشود
هر نَفَس اِلْهامِ حَق حارِسِ دِلهایِ ماست
از دلِ ما کِی بَرَد مَیمَنه دیوِ حَسود؟
دستِ حَق آمد دراز با کَفِ حَقْ کَژْ مَباز
در رَهِ حَقْ هر کِه کاشت دانه جو جو دُرود
هر کِه تو را کرد خوار رو به خدایش سِپار
هر کِه بِتَرسانَدَت رویْ به حَق آرْ زود
غُصّه و ترس و بَلا هست کَمَنْدِ خدا
گوش کَشان آرَدَت رنجْ به دَرگاهِ جود
یارَب و یارَب کُنان رویْ سویِ آسْمان
آب زِ دیده رَوان بر رُخِ زَردَت چو رود
سَبزه دَمیده زِ آب بر دل و جانْ خَراب
صُبح گُشاده نِقاب ذلِکَ یَوْمُ الْخُلود
گَر سَرِ فرعون را دَرد بُدیّ و بَلا
لافِ خدایی کجا دَردَهَدی آن عَنود؟
چون دَمِ غَرقَش رسید گفت اَقَلُّ الْعَبید
کُفر شُد ایمان و دید چون که بَلا رو نِمود
رَنجْ زِ تَنْ بَرمَدار در تَکِ نیلَش دَرآر
تا تَنِ فرعون وار پاک شود از جُحود
نَفْسْ به مصر است امیر در تَکِ نیل است اسیر
باش بَر او جبرئیل دود بَرآوَر زِ عود
عودِ بَخیل است او بو نَرسانَد به تو
رازْ نخواهد گُشا تا نکَشَد نار و دود
مَفْخَرِ تبریز گفت شَمسِ حق و دین نَهُفت
رو تُرُش از توست عشقْ سرکه نَشایَد فُزود
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
۱۰۳۷
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.