هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر عشق و ستایش خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او از زیبایی و جذابیت معشوق سخن میگوید و تأثیر عمیق عشق را بر قلب و روح خود توصیف میکند. شاعر همچنین به قدرت عشق و تأثیر آن بر زندگی و احساسات انسان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۹۲۸
هزار جانِ مُقدَّسْ فِدایِ رویِ تو باد
که در جهانْ چو تو خوبی کسی ندید و نَزاد
هزار رَحْمَتِ دیگر نِثارِ آن عاشق
که او به دامِ هَوایِ چو تو شَهی افتاد
زِ صورتِ تو حِکایَت کنند یا زِ صِفَت
که هر یکی زِ یکی خوبتَر زِهی بُنیاد
دِلَم هزار گِرِه داشت همچو رشته سِحْر
زِ سِحْرِ چَشمِ خوشَت آن همه گِرُه بِگُشاد
بُلندبین زِ تو گشتهست هر دو دیده عشق
بِبین تو قُوَّتِ شاگرد و حِکْمَتِ اُستاد
نشستهایم دل و عشق و کالْبَد پیشَت
یکی خراب و یکی مَست وان دِگَر دِلْشاد
به حُکمِ توست بِگِریانی و بِخَندانی
همه چو شاخِ درختیم و عشقِ تو چون باد
به بادِ عِشقِ تو زَردیم هم بِدان سَبزیم
تو راست جُمله وَلایَت تو راست جُمله مُراد
کُلوخ و سنگ چه دانَد بهار را چه اثر؟
بهار را زِ چَمَن پُرس و سُنبُل و شِمْشاد
درخت را زِ بُرونْ سویْ باد گردانَد
درختِ دل را بادْ اَندَرونست یعنی یاد
به زیرِ سایه زُلْفَت دِلَم چه خوش خُفتهست
خراب و مَست و لَطیف و خوش و کَش و آزاد
چو غَیرتِ تو دِلَم را زِ خواب بِجْهانید
خُمار خیزد و فریاد دَردَهَد فریاد
ولی چو مَست کُنی مَر مرا غَلَط گردم
گُمان بَرَم که امیرم چرا شَوَم مُنْقاد؟
به وَقتِ دَرد بگوییم کِیْ تو و همه تو
چو دَرد رفت حِجابی میانِ ما بِنَهاد
در آن زمان که کُند عقلْ عاقِبَت بینی
نِدا زِ عشق بَرآیَد که هرچ بادا باد
که در جهانْ چو تو خوبی کسی ندید و نَزاد
هزار رَحْمَتِ دیگر نِثارِ آن عاشق
که او به دامِ هَوایِ چو تو شَهی افتاد
زِ صورتِ تو حِکایَت کنند یا زِ صِفَت
که هر یکی زِ یکی خوبتَر زِهی بُنیاد
دِلَم هزار گِرِه داشت همچو رشته سِحْر
زِ سِحْرِ چَشمِ خوشَت آن همه گِرُه بِگُشاد
بُلندبین زِ تو گشتهست هر دو دیده عشق
بِبین تو قُوَّتِ شاگرد و حِکْمَتِ اُستاد
نشستهایم دل و عشق و کالْبَد پیشَت
یکی خراب و یکی مَست وان دِگَر دِلْشاد
به حُکمِ توست بِگِریانی و بِخَندانی
همه چو شاخِ درختیم و عشقِ تو چون باد
به بادِ عِشقِ تو زَردیم هم بِدان سَبزیم
تو راست جُمله وَلایَت تو راست جُمله مُراد
کُلوخ و سنگ چه دانَد بهار را چه اثر؟
بهار را زِ چَمَن پُرس و سُنبُل و شِمْشاد
درخت را زِ بُرونْ سویْ باد گردانَد
درختِ دل را بادْ اَندَرونست یعنی یاد
به زیرِ سایه زُلْفَت دِلَم چه خوش خُفتهست
خراب و مَست و لَطیف و خوش و کَش و آزاد
چو غَیرتِ تو دِلَم را زِ خواب بِجْهانید
خُمار خیزد و فریاد دَردَهَد فریاد
ولی چو مَست کُنی مَر مرا غَلَط گردم
گُمان بَرَم که امیرم چرا شَوَم مُنْقاد؟
به وَقتِ دَرد بگوییم کِیْ تو و همه تو
چو دَرد رفت حِجابی میانِ ما بِنَهاد
در آن زمان که کُند عقلْ عاقِبَت بینی
نِدا زِ عشق بَرآیَد که هرچ بادا باد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.