هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق بیپایان خود به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که حتی اگر معشوق او را نخواهد، دلش همچنان به او عشق میورزد. شاعر از عشق خود به عنوان چیزی یاد میکند که حتی شاهان به آن رشک میبرند و از قدرت عشق در زنده کردن مرده و شاداب کردن گیاه پژمرده سخن میگوید. او همچنین از دعا و التماس خود به خداوند برای رسیدن به معشوق میگوید و از نگاه معشوق به خود به عنوان کافری که باید کشته شود، ابراز ناراحتی میکند. در نهایت، شاعر از سخاوت و ایثار شمس تبریزی یاد میکند و از او به عنوان کسی که گنبد خضرا را به او عطا خواهد کرد، سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق بیپایان و التماس به خداوند نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا به درستی درک شود.
غزل شمارهٔ ۹۴۲
اگر مرا تو نخواهی دِلَم تو را خواهد
تو هم به صُلح گَرایی اگر خدا خواهد
هزار عاشقْ داری تو را به جانْ جویان
که تا سعادت و دولت زِ ما کِه را خواهد
زِ عشقِ عاشقِ درویش خَلْق در عَجَبَند
که آنچه رَشکِ شَهان است او چرا خواهد؟
عَجَب نباشد اگر مُردهیی بِجویَد جان
و یا گیاه بِپَژمُردهیی صَبا خواهد
و یا دو دیده کور از خدا بَصَر جویَد
و یا گُرسنه ده سالهیی نَوا خواهد
همه دُعا شُدهام من زِ بَس دُعا کردن
که هر کِه بینَد رویَم زِ من دُعا خواهد
ولی به چَشمِ تو من رَنگِ کافران دارم
که چَشمِ خیره کُشَت بینَدَم غَزا خواهد
اگر مرا بِکُشد هَجْرِ تو زِ من بِحِل است
اسیرِ کُشته زِ غازی چه خون بَها خواهد؟
سَلام و خِدمَت کردم بِگُفتیاَم چونی؟
چُنان بُوَد مِسِ مسکین که کیمیا خواهد
چُنان بَرآیَد صورت که بَستْ صورتگَر
چُنان بُوَد تَنِ خسته کِهاَش دَوا خواهد
زِ آفتاب مَزَن گفت و گویْ چون سایه
زِ سایه ذَرّه گُریزد همه ضیا خواهد
زِهی سَخاوت و ایثارِ شَمسِ تبریزی
که شَمسِ گُنبدِ خَضْرا ازو عَطا خواهد
تو هم به صُلح گَرایی اگر خدا خواهد
هزار عاشقْ داری تو را به جانْ جویان
که تا سعادت و دولت زِ ما کِه را خواهد
زِ عشقِ عاشقِ درویش خَلْق در عَجَبَند
که آنچه رَشکِ شَهان است او چرا خواهد؟
عَجَب نباشد اگر مُردهیی بِجویَد جان
و یا گیاه بِپَژمُردهیی صَبا خواهد
و یا دو دیده کور از خدا بَصَر جویَد
و یا گُرسنه ده سالهیی نَوا خواهد
همه دُعا شُدهام من زِ بَس دُعا کردن
که هر کِه بینَد رویَم زِ من دُعا خواهد
ولی به چَشمِ تو من رَنگِ کافران دارم
که چَشمِ خیره کُشَت بینَدَم غَزا خواهد
اگر مرا بِکُشد هَجْرِ تو زِ من بِحِل است
اسیرِ کُشته زِ غازی چه خون بَها خواهد؟
سَلام و خِدمَت کردم بِگُفتیاَم چونی؟
چُنان بُوَد مِسِ مسکین که کیمیا خواهد
چُنان بَرآیَد صورت که بَستْ صورتگَر
چُنان بُوَد تَنِ خسته کِهاَش دَوا خواهد
زِ آفتاب مَزَن گفت و گویْ چون سایه
زِ سایه ذَرّه گُریزد همه ضیا خواهد
زِهی سَخاوت و ایثارِ شَمسِ تبریزی
که شَمسِ گُنبدِ خَضْرا ازو عَطا خواهد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.