هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از بی‌قراری و ناآرامی خود سخن می‌گوید. او از بی‌خوابی، جنون و عشق شدید رنج می‌برد و این حالات باعث شده تا حتی طبیعت و آسمان نیز از او متعجب شوند. شاعر به این نتیجه رسیده که تا زمان مرگ آرامش نخواهد یافت و تنها راه بازگشت به آرامش، بازگشت به اصل و ذات خود است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات شدید و پیچیده مانند جنون و بی‌قراری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۹۶۶

دیده خون گشت و خون نمی‌خُسبَد
دلِ من از جُنون نمی‌خُسبَد

مُرغ و ماهی زِ من شُده خیره
کین شب و روز چون نمی‌خُسبَد؟

پیش ازین در عَجَب هَمی‌بودم
کاسْمانِ نِگون نمی‌خُسبَد

آسْمان خود کُنون زِ من خیره است
که چرا این زَبون نمی‌خُسبَد؟

عشقْ بر من فُسونِ اَعْظَم خوانْد
جانْ شَنید آن فُسونْ نمی‌خُسبَد

این یَقینَم شُده‌ست پیش از مرگ
کَزْ بَدَن جانْ بُرون نمی‌خُسبَد

هین خَمُش کُن به اصلْ راجِع شو
دیده راجِعُون نمی‌خُسبَد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.