۴۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۶۸

سیبَکی نیمْ سُرخ و نیمی زَرد
از گُل و زَعفَرانْ حِکایَت کرد

چون جُدا گشت عاشق از معشوق
بُرد معشوقْ ناز و عاشقْ دَرد

این دو رنگِ مُخالِف از یک هَجْر
بر رُخِ هر دو عشقْ پیدا کرد

رُخِ معشوقْ زَرد لایِق نیست
سُرخی و فَربَهیِّ عاشقْ سَرد

چونک معشوق ناز آغازید
ناز کَش عاشقا مَگیر نَبَرد

اَنَا کَالشَّوْکِ سَیِّدی کَالْوَرْد
فَهُمَا اثْنانِ فِی الْحَقیقَهِ فَرْد

اِنَّهُ الشَّمْسُ اِنَّنی کَالظِّل
مِنْهُ حَرُّ الْبَقا وَ مِنّی الْبَرْد

اِنَّ جالُوَت بارَزَ الطّالُوت
اِنَّ داوُدَ قَدَّرُوا فِی السَّرْد

دلْ زِ تَن زاد لیکْ شاهِ تَن است
 همچُنان که بِزایَد از زَنْ مَرد

باز در دلْ یکی دلی‌ست نَهان
چون سَواری نَهان شُده در گَرد

جُنبِشِ گَرد از سَوار بُوَد
اوست کین گَرد را به رَقْص آوَرْد

نیست شطرنج تا تو فکر کُنی
با تَوکُّل بِریز مُهره چو نَرد

شَمسِ تبریز آفتابِ دل است
میوه‌هایِ دلْ آن تَفَش پَروَرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.