۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۷۰

دیده‌ها شب فَراز باید کرد
روزْ شُد دیده باز باید کرد

تُرکِ ما هر طَرَف که مَرکَب رانْد
آن طَرَف تُرک تاز باید کرد

مَطْبَخِ جانْ به سویِ بی‌سویی‌ست
پوزْ آن سو دراز باید کرد

چون چُنین کانِ زَر پَدید آمد
خویش را جُمله گاز باید کرد

جامه عُمر را زِ آبِ حَیات
چون خَضِر خوشْ طِراز باید کرد

چون غَیور است آن نَباتِ حَیات
زین شِکَرْ اِحْتِراز باید کرد

چون چُنین نازنین به خانه ماست
وَقتِ ناز است ناز باید کرد

با گُل و خار ساختن مَردی‌ست
مَرد را سازِ ساز باید کرد

قبله رویِ او چو پیدا شُد
کعبه‌ها را نماز باید کرد

سَجده‌هایی که آن سَری باشد
پیشِ آن سَرفَراز باید کرد

پیشِ آن عشقِ عاقِبَتْ محمود
خویشتن را اَیاز باید کرد

چون حقیقت نَهُفته در خَمُشی‌ست
تَرکِ گفتِ مَجاز باید کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.