هوش مصنوعی: این متن درباره عشق الهی و تأثیر آن بر جان انسان است. عشق قدیمی و جاودانه است و جان را به سوی خود می‌کشد. در این فرآیند، جان از خود فاصله می‌گیرد و به حقیقت عشق نزدیک می‌شود. این متن نشان‌دهنده آغاز سفر عرفانی و عشق حقیقی است که نهایت آن برای هیچ‌کس قابل درک نیست.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۹۹۱

عشقِ جانانْ مرا زِ جانْ بِبُرید
جانْ به عشق اَنْدَرون زِ خود بِرَهید

زان که جانْ مُحْدَث است و عشقْ قدیم
هرگز این در وجود آن نرَسید

عشقِ جانانْ چو سنگِ مِقْناطیس
جانِ ما را به قُربِ خویش کَشید

بازْ جان را زِ خویشتن گُم کرد
جان چو گُم شُد وجودِ خویش بِدید

بَعد از آن باز با خود آمد جان
دامِ عشق آمد و دَرو پیچید

شَربَتی دادَش از حقیقتِ عشق
جُمله اِخْلاص‌ها ازو بِرَمید

این نشانِ بَدایَتِ عشق است
هیچ کَس در نِهایَتَش نَرَسید
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.