هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از حالات مستی و بیخودی سخن میگوید و از ساقی میخواهد که جامی بر سرش بریزد. او از عشق و عاشقی و حالات روحی خود در این حالت سخن میگوید و از مستی و بیخودی به عنوان حالتی که در آن خیر و شر تشخیص داده نمیشود، یاد میکند. شاعر همچنین از حالات مختلف افراد در این حالت سخن میگوید و از پاسبان میخواهد که به جز عاشقان، کسی را به مجلس آنها راه ندهد.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و حالات روحی پیچیدهای است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مستی و بیخودی ممکن است برای سنین پایینتر مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۱۷
آمد تُرُش رویی دِگَر، یا زَمْهَریر است او مَگَر؟
بَرریز جامی بر سَرَش، ای ساقیِ هَمچون شِکَر
یا میْ دَهَش از بُلبُله، یا خود به راهَش کُن، هَله
زیرا میانِ گُلرُخانْ خوش نیست عِفْریت، ای پسر
دَردِهْ میِ پیغامبری، تا خَر نَمانَد در خَری
خَر را بِرویَد در زمان، از باده عیسی دو پَر
در مَجْلِسِ مَستان دل هشیار اگر آید مهل
دانی که مَستان را بُوَد در حالِ مَستی خیر و شَر؟
ای پاسْبان بر دَر نِشین، در مَجْلِسِ ما رَهْ مَدِه
جُز عاشقی، آتش دلی، کآیَد از او بویِ جِگَر
گَر دست خواهی پا دَهَد، وَرْ پایْ خواهی، سَر نَهَد
وَرْ بیل خواهی عاریَت، بر جایِ بیل آرَد تَبَر
تا در شرابْ آغشتهام، بیشَرم و بیدل گشتهام
اِسْپَر سَلامَت نیستم، در پیشِ تیغَمْ چون سِپَر
خواهم یکی گوینده ای، آبِ حَیاتی، زنده ای
کآتَش به خواب اَنْدَرزَنَد، وین پَرده گویَد تا سَحَر
اَنْدَر تَنِ من گَر رَگی هُشیار یابی، بَردَرش
چون شیرگیرِ حَق نشُد، او را در این رَهْ سگْ شُمَر
قومی خَراب و مَست و خوش، قومی غُلامِ پنج و شش
آنها جُدا، وینها جُدا، آنها دِگَر، وینها دِگَر
زَ انْدازه بیرون خوردهام، کَانْدازه را گُم کردهام
شُدُّ وایَدی، شُدُّ وافَمی، هذا حِفاظُ ذِی السَّکَر
هین، نیشِ ما را نوش کُن، اَفْغانِ ما را گوش کُن
ما را چو خود بیهوش کُن، بیهوشْ سویِ ما نِگَر
بَرریز جامی بر سَرَش، ای ساقیِ هَمچون شِکَر
یا میْ دَهَش از بُلبُله، یا خود به راهَش کُن، هَله
زیرا میانِ گُلرُخانْ خوش نیست عِفْریت، ای پسر
دَردِهْ میِ پیغامبری، تا خَر نَمانَد در خَری
خَر را بِرویَد در زمان، از باده عیسی دو پَر
در مَجْلِسِ مَستان دل هشیار اگر آید مهل
دانی که مَستان را بُوَد در حالِ مَستی خیر و شَر؟
ای پاسْبان بر دَر نِشین، در مَجْلِسِ ما رَهْ مَدِه
جُز عاشقی، آتش دلی، کآیَد از او بویِ جِگَر
گَر دست خواهی پا دَهَد، وَرْ پایْ خواهی، سَر نَهَد
وَرْ بیل خواهی عاریَت، بر جایِ بیل آرَد تَبَر
تا در شرابْ آغشتهام، بیشَرم و بیدل گشتهام
اِسْپَر سَلامَت نیستم، در پیشِ تیغَمْ چون سِپَر
خواهم یکی گوینده ای، آبِ حَیاتی، زنده ای
کآتَش به خواب اَنْدَرزَنَد، وین پَرده گویَد تا سَحَر
اَنْدَر تَنِ من گَر رَگی هُشیار یابی، بَردَرش
چون شیرگیرِ حَق نشُد، او را در این رَهْ سگْ شُمَر
قومی خَراب و مَست و خوش، قومی غُلامِ پنج و شش
آنها جُدا، وینها جُدا، آنها دِگَر، وینها دِگَر
زَ انْدازه بیرون خوردهام، کَانْدازه را گُم کردهام
شُدُّ وایَدی، شُدُّ وافَمی، هذا حِفاظُ ذِی السَّکَر
هین، نیشِ ما را نوش کُن، اَفْغانِ ما را گوش کُن
ما را چو خود بیهوش کُن، بیهوشْ سویِ ما نِگَر
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.