هوش مصنوعی:
در این شعر، شاعر از عشق و شیفتگی خود به معشوق سخن میگوید. او از درد و رنجی که در طلب معشوق متحمل شده، شکایت میکند و از بیتوجهی معشوق به خود گلایه میکند. معشوق در پاسخ، شاعر را به سکوت و تحمل درد فرا میخواند و او را به دریا و صدف تشبیه میکند که باید در عشق غرق شود و گوهر وجود خود را حفظ کند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۲۲
دی سَحَریْ بَر گُذری گفت مرا یار
شیفته و بیخَبَری چند ازین کار؟
چهره من رَشکِ گُل و دیده خود را
کرده پُر از خونِ جِگَر در طَلَبِ خار؟
گفتم کِی پیشِ قَدَت سَروْ نِهالی
گفتم کی پیشِ رُخَت شمعِ فَلَکْ تار
گفتم کِی زیر و زَبَر چَرخ و زمینَت
نیست عَجَب گَر بَر تو نیست مرا بار
گفت مَنَم جان و دِلَت خیره چه باشی؟
دَم مَزَن و باش بَرِ سیم بَرَم زار
گفتم کِی از دل و جانْ بُرده قَراری
نیست مرا تابِ سُکون گفت به یک بار
قَطره دریایِ مَنی دَمْ چه زنی بیش؟
غَرقه شو و جانِ صَدَفْ پُر زِ گُهَر دار
شیفته و بیخَبَری چند ازین کار؟
چهره من رَشکِ گُل و دیده خود را
کرده پُر از خونِ جِگَر در طَلَبِ خار؟
گفتم کِی پیشِ قَدَت سَروْ نِهالی
گفتم کی پیشِ رُخَت شمعِ فَلَکْ تار
گفتم کِی زیر و زَبَر چَرخ و زمینَت
نیست عَجَب گَر بَر تو نیست مرا بار
گفت مَنَم جان و دِلَت خیره چه باشی؟
دَم مَزَن و باش بَرِ سیم بَرَم زار
گفتم کِی از دل و جانْ بُرده قَراری
نیست مرا تابِ سُکون گفت به یک بار
قَطره دریایِ مَنی دَمْ چه زنی بیش؟
غَرقه شو و جانِ صَدَفْ پُر زِ گُهَر دار
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن فع
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.