۱۰۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴۰

جَفا از سَر گرفتی یاد می‌دار
نکردی آنچه گفتی یاد می‌دار

نگُفتی تا قیامَت با تو جُفتَم؟
کُنون با جورْ جُفتی یاد می‌دار

مرا بیدار در شب‌هایِ تاریک
رَها کردیّ و خُفتی یاد می‌دار

به گوشِ خَصْم می‌گفتی سُخَن‌ها
مرا دیدی نَهُفتی یاد می‌دار

نگفتی خار باشم پیشِ دشمن؟
چو گُل با او شِکُفتی یاد می‌دار

گرفتم دامَنَت از من کَشیدی
چُنین کَردیّ و رفتی یاد می‌دار

هَمی‌گویم عِتابی من به نَرمی
تو می‌گویی بِزَفتی یاد می‌دار

فُتادی بارها دستَت گرفتم
دِگَرباره بِیُفتی یاد می‌دار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.