هوش مصنوعی:
این متن روایتگر داستانی عرفانی است که در آن بوموسی به دنبال تعبیر خواب خود نزد بایزید میرود، اما متوجه میشود که بایزید فوت کرده است. او در مراسم تشییع جنازه شرکت میکند و در نهایت، تعبیر خواب خود را درک میکند: عرش نماد جایگاه معنوی انسان است و جهان برای انسان آفریده شده است. متن بر اهمیت نگاه معنوی و ارزش انسان در هستی تأکید دارد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 15 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
الحكایة و التمثیل
دید بوموسی مگر یک شب بخواب
بر سر خود عرش همچون آفتاب
روز دیگر رفت سوی بایزید
زانکه بوموسی ز جان بودش مرید
گفت تا تعبیر خوابم او کند
مرهم جان خرابم او کند
چون بر او رفت خلق آشفته بود
زانکه شیخ آن شب ز دنیا رفته بود
چون کفن کردند و شستندش پگاه
بر جنازه بر گرفتندش ز راه
گفت بوموسی که چندانی که من
میزدم بر خلق ماتم خویشتن
کز جنازه گوشهٔ آرم بدوش
مینداد آنکس بمن گشتم خموش
زیر آن در رفتم و کردم مقام
تا جنازه بر سر آوردم تمام
چون جنازه بر سرم شد استوار
گشت حالی بایزیدم آشکار
گفت ای بینندهٔ خواب صواب
نیک بنگر آنک آن تعبیر خواب
شخص ما عرش است برگیر وبرو
فهم کن زان خواب تعبیر و برو
گر ملک نزدیک تو کاملترست
جانت از دل دل ز جان غافلترست
در ملک از دیدهٔدل کن نظر
زانکه عقل این قول دارد مختصر
هر دو عالم از برای آدمیست
از ملک بی آدمی مقصود چیست
زانکه صد عالم ملک بنشاندهاند
تا همه در کار مردم ماندهاند
گرچه امروز این گهر در خاک بود
باک نبود زانکه گنجی پاک بود
باش تا فردا محک کردگار
نقد مردان را پدید آرد عیار
بر سر خود عرش همچون آفتاب
روز دیگر رفت سوی بایزید
زانکه بوموسی ز جان بودش مرید
گفت تا تعبیر خوابم او کند
مرهم جان خرابم او کند
چون بر او رفت خلق آشفته بود
زانکه شیخ آن شب ز دنیا رفته بود
چون کفن کردند و شستندش پگاه
بر جنازه بر گرفتندش ز راه
گفت بوموسی که چندانی که من
میزدم بر خلق ماتم خویشتن
کز جنازه گوشهٔ آرم بدوش
مینداد آنکس بمن گشتم خموش
زیر آن در رفتم و کردم مقام
تا جنازه بر سر آوردم تمام
چون جنازه بر سرم شد استوار
گشت حالی بایزیدم آشکار
گفت ای بینندهٔ خواب صواب
نیک بنگر آنک آن تعبیر خواب
شخص ما عرش است برگیر وبرو
فهم کن زان خواب تعبیر و برو
گر ملک نزدیک تو کاملترست
جانت از دل دل ز جان غافلترست
در ملک از دیدهٔدل کن نظر
زانکه عقل این قول دارد مختصر
هر دو عالم از برای آدمیست
از ملک بی آدمی مقصود چیست
زانکه صد عالم ملک بنشاندهاند
تا همه در کار مردم ماندهاند
گرچه امروز این گهر در خاک بود
باک نبود زانکه گنجی پاک بود
باش تا فردا محک کردگار
نقد مردان را پدید آرد عیار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.