هوش مصنوعی:
مردی از خدا میهمانی میخواهد. خدا به او میگوید فردا میهمانی خواهد آمد. مرد تمام preparations را انجام میدهد، اما تنها یک سگ گرسنه میآید که او را دور میکند. در خواب، خدا به او میگوید که آن سگ میهمان او بود. مرد پشیمان میشود، سگ را پیدا میکند و از او عذرخواهی میکند. سگ به او میگوید که برای دیدن میهمان الهی، باید دید الهی داشته باشد.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که برای درک بهتر، به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادها ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد.
الحكایة و التمثیل
رهبری بودست الحق رهنمای
میهمانی خواست یک روز از خدای
گفت در سرش خداوند جهان
کایدت فردا پگه یک میهمان
روز دیگر مرد کار آغاز کرد
هرچه باید میهمان را ساز کرد
بعد از آن میکرد هر سوئی نگاه
پیش درآمد سگی عاجز ز راه
مرد آن سگ را برانداز پیش خوار
همچنان میبود دل در انتظار
تا مگر آن میهمان ظاهر شود
هدیهٔ حق زودتر حاضر شود
کس نگشت البته از راه آشکار
میزوان در خواب شد از اضطرار
حق خطابش کرد کای حیران خویش
چون فرستادم سگی را زان خویش
تا تو مهمان داریش کردیش دور
تا گرسنه رفت از پیشت نفور
مرد چون بیدار شد سرگشته شد
در میان اشک و خون آغشته شد
میدوید از هر سوئی و میشتافت
عاقبت در گوشهٔ سگ را بیافت
پیش او رفت و بسی زاریش کرد
عذر خواست و عزم دلداریش کرد
سگ زفان بگشاد و گفت ای مرد راه
میهمان میخواهی از حق دیده خواه
اینکه از حق میهمان میبایدت
دیده در خورتر از آن میبایدت
زانکه گر یک ذره دیدارت دهند
صد هزاران ساله مقدارت دهند
گر نداری دیده از حق دیده خواه
زانکه نتوانی شدن بی دیده راه
میهمانی خواست یک روز از خدای
گفت در سرش خداوند جهان
کایدت فردا پگه یک میهمان
روز دیگر مرد کار آغاز کرد
هرچه باید میهمان را ساز کرد
بعد از آن میکرد هر سوئی نگاه
پیش درآمد سگی عاجز ز راه
مرد آن سگ را برانداز پیش خوار
همچنان میبود دل در انتظار
تا مگر آن میهمان ظاهر شود
هدیهٔ حق زودتر حاضر شود
کس نگشت البته از راه آشکار
میزوان در خواب شد از اضطرار
حق خطابش کرد کای حیران خویش
چون فرستادم سگی را زان خویش
تا تو مهمان داریش کردیش دور
تا گرسنه رفت از پیشت نفور
مرد چون بیدار شد سرگشته شد
در میان اشک و خون آغشته شد
میدوید از هر سوئی و میشتافت
عاقبت در گوشهٔ سگ را بیافت
پیش او رفت و بسی زاریش کرد
عذر خواست و عزم دلداریش کرد
سگ زفان بگشاد و گفت ای مرد راه
میهمان میخواهی از حق دیده خواه
اینکه از حق میهمان میبایدت
دیده در خورتر از آن میبایدت
زانکه گر یک ذره دیدارت دهند
صد هزاران ساله مقدارت دهند
گر نداری دیده از حق دیده خواه
زانکه نتوانی شدن بی دیده راه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:حكایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.