هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به زیباییهای معشوق و قدرت عشق اشاره میکند. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد میکند که عاشقان را به حرکت وامیدارد و حتی کشتگان را سوار بر اسب میکند. او از زیبایی چهره معشوق و تأثیر آن بر عاشقان سخن میگوید و از آفتاب و ماه میخواهد که از روی او شرم کنند. شاعر همچنین به قدرت عشق و نیاز به ابزارهای معنوی برای درک آن اشاره میکند و از نمادهای دینی مانند موسی، حیدر (علی)، و عیسی برای بیان مفاهیم عمیق عرفانی استفاده میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و دینی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۶۱
عَرضِ لشکر میدَهَد مَر عاشقان را عشقِ یار
زندگانْ آن جا پیاده کُشتگانْ آن جا سَوار
عارِضِ رُخسارِ او چون عارِضِ لشکر شُدهست
زَخْمِ چَشم و چَشمْ زَخم عاشقان را گوش دار
آفتابا شَرم دار از رویِ او در ابرْ رو
ماهِ تابان از چُنان رُخْ اَلْحَذار و اَلْحَذار
چون به لَشکرگاهِ عشق آیی دو دیده وام کُن
وان گَهان از یک نَظَر آن وامها را میگُزار
جُز خُمارِ باده جانْ چَشم را تَدبیر نیست
باده جان از کِه گیری؟ زان دو چَشمِ پُرخُمار
چون تو پایِ لَنْگ داری گو پُر از خَلْخال باش
گوشِ کَر را سود نَبْوَد از هزارانْ گوشوار
گَر عَصا را تو بِدُزدی از کَفِ موسیٰ چه سود؟
بازویِ حِیدَر بِبایَد تا بِرانَد ذوالْفَقار
دستِ عیسی را بگیر و سُرمه چوب از وِیْ مَدُزد
تا بِبینی کارِ دست و تا بِبینی دستْ کار
گَر ندانی کرد آن سو زیرزیرک مینِگَر
نِی به چَشمِ اِمْتِحانی بَلْ به چَشمِ اِعْتِبار
زان که آن سو در نَوازش رَحْمَتی جوشیده است
شَمسِ تبریزیش گویم یا جَمالِ کِردگار؟
زندگانْ آن جا پیاده کُشتگانْ آن جا سَوار
عارِضِ رُخسارِ او چون عارِضِ لشکر شُدهست
زَخْمِ چَشم و چَشمْ زَخم عاشقان را گوش دار
آفتابا شَرم دار از رویِ او در ابرْ رو
ماهِ تابان از چُنان رُخْ اَلْحَذار و اَلْحَذار
چون به لَشکرگاهِ عشق آیی دو دیده وام کُن
وان گَهان از یک نَظَر آن وامها را میگُزار
جُز خُمارِ باده جانْ چَشم را تَدبیر نیست
باده جان از کِه گیری؟ زان دو چَشمِ پُرخُمار
چون تو پایِ لَنْگ داری گو پُر از خَلْخال باش
گوشِ کَر را سود نَبْوَد از هزارانْ گوشوار
گَر عَصا را تو بِدُزدی از کَفِ موسیٰ چه سود؟
بازویِ حِیدَر بِبایَد تا بِرانَد ذوالْفَقار
دستِ عیسی را بگیر و سُرمه چوب از وِیْ مَدُزد
تا بِبینی کارِ دست و تا بِبینی دستْ کار
گَر ندانی کرد آن سو زیرزیرک مینِگَر
نِی به چَشمِ اِمْتِحانی بَلْ به چَشمِ اِعْتِبار
زان که آن سو در نَوازش رَحْمَتی جوشیده است
شَمسِ تبریزیش گویم یا جَمالِ کِردگار؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.