هوش مصنوعی:
متن درباره گفتگوی بین یک عاشق درویش و یک شاه است. درویش عاشق، شاه را به دلیل نداشتن تجربه عشق واقعی مورد خطاب قرار میدهد و توضیح میدهد که عشق واقعی در فنا شدن در معشوق و پذیرش درویشی و خواری است. شاه اعتراف میکند که عاشق نیست و درویش به او میگوید که عشق برای کسانی است که حاضر به پذیرش رنج و فنا هستند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، موضوعاتی مانند فنا شدن در عشق و درویشی نیاز به بلوغ فکری دارد.
الحكایة و التمثیل
خواندمحمود را سر بی خویشئی
عاشقی را مانده در درویشئی
عاشق درویش بود و سوخته
سینهٔ همچون چراغ افروخته
گفت ای درویش با من راز گوی
نکتهٔ از عشق وعاشق بازگوی
زانکه میگویند مرد عاشقست
هرچه تو در عشق گوئی لایقست
بود ایاز ماهروی آنجایگاه
چست بر پای ایستاده پیش شاه
عاشق درویش گفت ای شهریار
تو نهٔ عاشق ترا با این چکار
نکتهٔ عشاق عاشق را سزاست
گر نپرسی چون نهٔ عاشق رواست
شاه گفت آخر چرا عاشق نیم
عاشقی را به ز تو لایق نیم
گفت اگر تو هیچ عاشق بودهٔ
شاد بنشسته نمی آسودهٔ
خوش بود عاشق نشسته دل بجای
بر سرش استاده معشوقش بپای
عشق را گر بودئی صاحب یقین
نیستی استاده معشوقت چنین
کار و بار سلطنت داری تو دوست
پس بسر باریت عشقی آرزوست
عشق در درویشی و خواری دهند
نه بکار و بار سر باری دهند
خسروی بس باشدت ای شهریار
عشق و درویشی برو با من گذار
عشق در معشوق فانی گشتن است
مردن او را زندگانی گشتن است
زندگانی گر ترا از مرگ نیست
عاشقی ورزیدنت پر برگ نیست
در مقام عشق اگر بالغ شوی
از عذاب جاودان فارغ شوی
عاشقی را مانده در درویشئی
عاشق درویش بود و سوخته
سینهٔ همچون چراغ افروخته
گفت ای درویش با من راز گوی
نکتهٔ از عشق وعاشق بازگوی
زانکه میگویند مرد عاشقست
هرچه تو در عشق گوئی لایقست
بود ایاز ماهروی آنجایگاه
چست بر پای ایستاده پیش شاه
عاشق درویش گفت ای شهریار
تو نهٔ عاشق ترا با این چکار
نکتهٔ عشاق عاشق را سزاست
گر نپرسی چون نهٔ عاشق رواست
شاه گفت آخر چرا عاشق نیم
عاشقی را به ز تو لایق نیم
گفت اگر تو هیچ عاشق بودهٔ
شاد بنشسته نمی آسودهٔ
خوش بود عاشق نشسته دل بجای
بر سرش استاده معشوقش بپای
عشق را گر بودئی صاحب یقین
نیستی استاده معشوقت چنین
کار و بار سلطنت داری تو دوست
پس بسر باریت عشقی آرزوست
عشق در درویشی و خواری دهند
نه بکار و بار سر باری دهند
خسروی بس باشدت ای شهریار
عشق و درویشی برو با من گذار
عشق در معشوق فانی گشتن است
مردن او را زندگانی گشتن است
زندگانی گر ترا از مرگ نیست
عاشقی ورزیدنت پر برگ نیست
در مقام عشق اگر بالغ شوی
از عذاب جاودان فارغ شوی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.